تاریخ

سلام ضمن تسلیت ایام خدمت همه ی دوستان

به مناسبت درگذشت جناب آقای منتظری نامه تاریخی امام به ایشان رو برای دوستانی که این نامه ی مهم رو ندیده اند، در زیر می آورم. در ادامه مطلب  نامه های رد و بدل شده بین جناب ایشان و میر حسین موسوی رو نیز قرار داده ام تا شاید معنای سخنان امام روشن تر شود.

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آقاي منتظري

با دلي پر خون و قلبي شكسته چند كلمه‌اي برايتان مي‌نويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار گيرند. شما در نامه اخيرتان نوشته‌ايد كه نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم مي‌دانم؛ خدا را در نظر مي‌گيرم و مسائلي را گوشزد مي‌كنم. از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرال‌ها و از كانال آنها به منافقين مي‌سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست داده‌ايد. شما در اكثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضعگيري‌هايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرال‌ها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند. به قدري مطالبي كه مي‌گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايده‌اي براي جواب به آنها نمي‌ديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مي‌بينيد كه چه خدمت ارزنده‌اي به استكبار كرده‌ايد. در مساله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدين‌تر مي‌دانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام مي‌داديد كه او را نكشيد. از قضاياي مثل قضيه مهدي هاشمي كه بسيار است و من حال بازگو كردن تمامي آنها را ندارم. شما از اين پس وكيل من نمي‌باشيد و به طلابي كه پول براي شما مي‌آورند بگوييد به قم منزل آقاي پسنديده و يا در تهران به جماران مراجعه كنند. بحمد الله از اين پس شما مساله مالي هم نداريد. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود مي‌دانيد -كه مسلماً منافقين صلاح نمي‌دانند و شما مشغول به نوشتن چيزهايي مي‌شويد كه آخرتتان را خراب‌تر مي‌كند-، با دلي شكسته و سينه‌اي گداخته از آتش بي‌مهري‌ها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت مي‌كنم ديگر خود دانيد:

19 سال گذشت ...

1 - سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرال‌ها نريزد.

2 - از آنجا كه ساده‌لوح هستيد و سريعاً تحريك مي‌شويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد. 

3 - ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند. 

4 - نامه‌ها و سخنراني‌هاي منافقين كه به وسيله شما از رسانه‌هاي گروهي به مردم مي‌رسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحي له الفدا- و خون‌هاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند.

و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را ساده‌لوح مي‌دانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيل‌كرده كه مفيد براي حوزه‌هاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلما تكليف ديگري دارم و مي‌دانيد كه از تكليف خود سرپيچي نمي‌كنم. و الله قسم، من با نخست‌وزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي مي‌دانستم. و الله قسم، من راي به رياست جمهوري بني‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.

سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيزمان دارم: من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشم‌پوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بسته‌ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنمي‌دارم.

من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مي‌افتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بسته‌ام كه واقعيات را در موقع مناسبش با آنها در ميان گذارم. تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام؛ سعي كنند تحت تاثير دروغ‌هاي ديكته شده كه اين روزها راديوهاي بيگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش مي‌كنند نگردند. از خدا مي‌خواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. ما همه راضي هستيم به رضايت او؛ از خود كه چيزي نداريم، هر چه هست اوست. و السلام.

يكشنبه 6 / 1 / 68

 روح‌الله الموسوي الخميني

(صحیفه نور/ جلد 21 - صفحه 330)

ادامه نوشته

رنگ آمیزی با نور

قبلا شهاب توی وبلاگ یکی از عکس هایی که خودش گرفته بود رو گذاشته بود دیروز متوجه شدم که این نوع عکس ها خیلی رایج شده و با عنوان رنگ آمیزی نوری(Light Painting)معروف شده چند تا از نمونه های خوبش را در ادام مطلب ببینید:

Image by rafoto

ادامه نوشته

برادر! عیدت مبارک

غدیر بود. رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم: "برادر! عیدت مبارک" پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود!!

  به "ابن سکیت" گفتیم "علی". هیچ نگفت، نگاهمان کرد و گریست. زبانش را بریده بودند.

  خواستیم دست های میثم را بگیریم و بگوییم "سپاس خدای را که ما را از متمسّکین به ولایت امیرالمومنین قرار داد" دست هایش را قطع کرده بودند!!

  گفتیم : "یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم" سیّدی! کسی از بنی هاشم. جسدهاشان درز لای دیوارها شده بود و چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود! زندانی دخمه های تاریک بودند و غل های گران بر پا، در کنج زندان ها نماز می خواندند.


فقط همین نبود که میان بیابان بایستد، رفتگان را بخواند که برگردند و صبر کند تا ماندگان برسند. فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالا رود، صدایش کند و دستش را بالا بگیرد، فقط گفتن جمله ی کوتاه "علی مولاست" نبود. کار اصلا اینقدر ها ساده نبود. فصل اتمام نعمت، فصل بلوغ رسالت. فصل سختی بود.

  بیعت با "علی" علیه السلام مصافحه ای ساده نبود. مصافحه با همۀ رنج هایی بود که برای ایستادن پشت سر این واژه ی سه حرفی باید کشید. ایستادن پشت سر واژه ای سه حرفی که در حق، سخت گیر بود. این روزها ولی همه چیز آسان شده است. این روزها "علی مولاست" تکه کلامی معمولی و راحت است.


اگر راحت می شود به همۀ تیرک های توی بزرگراه تراکت سال امیرالمومنین زد و روی تابلوهای تبلیغاتی با انواع خط ها نوشت "علی!"، اگر خیلی راحت و زیاد و پشت سر هم می شود این کلمه را تکرار کرد و تکرار، حتما جایی از راه را اشتباه آمده ایم. شاید فقط با اسم یا خط بی جان مصافحه کرده ایم وگرنه با او؟!... کار حتما سخت بود، صبوری بی پایان بر حق، تاب آوردن عتاب هایش حتما سخت بود.


آن "مرد ناشناس" که دیروز کوزه ی آب زنی را آورد، صورتش را روی آتش تنور گرفته "بچش! این عذاب کسی است که از حال بیوه زنان و یتیمان غافل شده". آن "مرد ناشناس" سر بر دیوار نیمه خرابی در دل شب دارد. میگرید : "آه از این ره توشۀ کم، آه از راه دراز" و ما بی آنکه بشناسیمش، همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم و تمرین می کنیم که با نامش شعر بگوییم، خط بنویسیم، آواز بخوانیم و حتّی دم بگیریم و از خود بی خود شویم.

  عجیب است! مرد هنوز هم "مرد ناشناس" است.