چند موضوع کم ربط

1.در نتیجه حوادث پس از انتخابات! صدا و سیما در تولید بعضی برنامه هاش بازنگری کرده.هم در زمینه فرم و اجرا برنامه ها و هم در محتوا برنامه ها.تغییر در فرم که کاملا قابل مشاهده است مخصوصا در شبکه یک که ادعای سراسری بودن دارد.یک نگاه به دکور و جلوه های بصری اخبار و نحوه اجرای مجری ها این تغییر رو نشون میده.البته این تغییر خیلی به اخبار بوی بی بی سی داده.یا تولید یک برنامه سیاسی در همین شبکه(اسمش رو نمی دونم،سایت شبکه هم واقعا اطلاعات جامع در اختیارم گذاشت!) که 2 مجری مرتبا سعی می کنند با تصاویر آرشیوی و تناقض هاشون آبروی غرب رو ببرن و به همه تصویری عریان از وضعیت سیاست های خارجی اروپا و امریکا نشون بدن.فقط معلوم نیست که این نحوه اجرای دو نفره با حرکت اضافه و اغراق شده دست و بدن به همراه زوایا و حرکات خارج از عرف دوربین در محیط باز از کجای فرهنگ ما کشف شده و به این برنامه تزریق شده.یک بازنگری دیگر در مورد محتوا برنامه هاست که نمودش در زیاد شدن برنامه های گفتگو محور است و بحث های مطرح شده در این برنامه ها.برنامه هایی مثل "د.ا.ف."(دیروز،امروز،فردا)،آژیر،بدون حاشیه،میز گرد های زیاد شبکه 4،پخش زنده شدن برنامه نقد سریال و فیلم های شبکه 5 وبرنامه "هفت" که بعد از چند سال که از مطرح شدن ایده نود سینمایی گذشت بالاخره شروع شد.من معمولا برنامه داف رو نگاه می کنم چون واقعا بحث های خوبی توش مطرح میشه،همیشه هم در نهایت به مبانی پایه ای در همه امور می رسن و همین جا است که تقابل عقیده ها مشخص میشه.البته معمولا مهمان برنامه اشتباهات اساسی در منطق و نحوه استدلال دارد(اوجش در دادگاه شریعت مداری-شبکه 4- که با استدلال "آقای قاضی شما چشمتون رو ببندین بعد به من بگین این کسی که من توصیف میکنم به جز جاسوس موساد کی میتونه باشه؟"باب جدیدی در منطق باز کرد)(محکوم به طرفداری از شیرین عبادی نشم،منظور نحوه استدلال است)ولی به هر حال دیدن برنامه رو توصیه می کنم.

2.طبق بیانیه تهران فعلا تهیه سوخت راکتور تهران بدست غربی ها می افته برام عجیب بود،سرچ کردم، تو صحبت های آقای خامنه ای به این جملات رسیدم:

يكى از مسائلى كه در اين مذاكرات جهانى مطرح شد و آن را بعضى از اروپاييها و ديگران گفتند، اين بود كه ما نه تنها با انرژى اتمى صلح‏آميز در ايران مخالفتى نداريم، بلكه خودمان برايشان نيروگاه مى‏سازيم و خوراكش را هم مى‏دهيم. از نظر ما اين موضوع قابل قبول نيست؛ زيرا آن نيروگاهى كه غربيها بخواهند براى ما بسازند و سوختش را هم بدهند، به درد ايران نمى‏خورد؛ آن به گروگان دادن ايران و ايرانى است! من يك وقت راجع به نفت گفتم اگر اين نفتى كه دست كشورهاى اين منطقه است، در دست اروپاييها بود و بنا بود آنها به شما مردم ايران و مردم ساير كشورهايى كه امروز نفت توليد مى‏كنند، بفروشند، براى هر استكانش جانِ شما را مى‏گرفتند! حالا ميليونها بشكه را به قيمت ثمن‏بَخس مى‏خرند و پولى كه بابت آن مى‏دهند، مثل ندادن است. اگر غربيها بخواهند سوختِ نيروگاه ما را بدهند، آن را به هزاران شرط مى‏دهند: چرا فلان حرف را گفتيد؟ نمى‏دهيم؛ چرا فلان حرف را نگفتيد؟ نمى‏دهيم! جمهورى اسلامى زير بار اين حرفها نمى‏رود. ما سوختِ نيروگاه را خودمان توليد مى‏كنيم، كه از لحاظ مقرّرات بين‏المللى هم مجاز است. البته تهيه سوخت داراى فناورىِ بالا و فرآيند بسيار مهم، پيچيده، حسّاس و اثرگذار در سطح عام و فناورى كشور است.

این همه ابرو خرج کردیم،مملکت رو بد نام کردیم،صنعت کشور رو به خاطر تحریم تا حد نابودی بردیم(اگرم برگرده یک عقب موندگی سنگین به بار آوردیم)به خاطر هیچی؟نمی گم الان راه دیگری جز این بیانیه داشتیم،این بیانیه اجبار زمان بود و شاید واقعا الان پیروزی باشه ولی فقط ضرر رو کم کرده.این همه سال تبلیغات خود کفایی و جشن هسته ای،آخرش هم نتیجه شد خلاف آرمان ها؟

3.جنتی تو نماز جمعه اخیر این جملات رو گفت:


مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی 2 سال قبل در این خصوص به امضا رسید اما آن را در قفسه گذاشته و درش را بسته اند. شما این متن را امضا کرده اید حال چرا اجرا نمی کنید من همان زمان که تصویب شد حضور داشتم و گفتم شما باید از یک نقطه شروع کنید شما مقصرید از حقوق بگیران و کارمندان خود شروع کنید دانشگاه و دانشجو در اختیار شماست با این شرایط گزینش کنید اگر نه کمیته انضباطی وارد عمل شود، دانشجو نمره می خواهد ناچار است دستور دهید عمل کند. در بیمارستانها و دانشگاه ها باید این عملی شود . نمی توانستید چنین کنید؟

من تحقیقات دینی در مورد حجاب ندارم ولی نتیجه روش بالا رو لمس کردم،فقط یک افتضاح به بار اومده ازش!اگر کسی در مورد حجاب و علت اجباری بودنش در جامعه و وظیفه حکومت،عملکرد ائمه و ... چیزی می دونه زحمت بکشه زکات علمش رو بده.

4.چرا صدا و سیما از دیدار مادران جاسوس های امریکایی با بچه هاشون تو هتل استقلال به صرف شیرینی و نهار رو پوشش نداد؟این که آخر بشر دوستی بود،فقط برا خارجی ها پخش کردن که اونا یاد بگیرن؟!آخه ما خودمون تهشیم!

لحظه ی زیبای حقیقت

چند روز پیش یک کلیپ از یکی از مسابقات تلویزیونی شبکه fox دیدم که خیلی برام جالب بود.در برنامه the moment of truth از شرکت کننده سوالات خصوصی می پرسن و با دروغ سنج اونو چک می کنند.در هر مرحله سوالات شخصی تر میشه و جایزه هم در هر مرحله اضافه میشه تا 21 سوال که جایزه 500000 دلاری رو داره.جلب اینکه تا حالا هم کسی نتونسته به 21 سوال بدون دروغ جواب بده و این جایزه رو ببره.4 نفر از دوستان و اعضا خانواده شرکت کننده هم در استدیو هستند که می توانند یک بار در طول برنامه درخواست کنند که شرکت کننده به سوال جواب نده و مجری سوال جایگزین رو بپرسه.این قوانین کلی مسابقه بود ولی کلیپی که من دیدم 3-4 تا سوال از سوال 14 به بعد از یک زن جوان بود در حضور شوهر، احتمالا مادر،پدر و خواهر.مجری برنامه تمام حیثیت و ابرو زن و مرد رو با سوالاش ازشون گرفت.از این سوال که "موقع ازدواج فکر می کردی هنوز عاشق دوست پسر قبلیت هستی؟"(مضمون)شروع کرد و تا گرفتن اعتراف داشتن رابطه جنسی با غیر از شوهر بعد از ازدواج پیشرفت.زن به همه این سوالات با مشکلات  و خجالت جواب داد(شوهر بدبخت 5 متر اون طرفتر نشسته بود!).به نظرم زن قطعا برنده می شد چون دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت تا براش دروغ بگه.وقتی مجری  سوال 18 رو پرسید به نظرم احمقانه بود چون مجری پرسید"به نظر خودت آدم خوبی هستی؟"ولی نتیجه یک صحنه ویران کننده بود.زن پس از کلی مکث (جواب شوهرش خیر بود!)گفت بله.ولی دروغ سنج اعلام کرد که دروغ میگه!این زن یکی از بهترین صحنه هایی که تا حالا دیدهام رو خلق کرد.تمام مشکلات رو با دروغ هرچند به سختی پشت سر گذاشت از ابروش خرج کرد تا به هدف برسه ولی با دروغ گفتن به خودش نابود شد.نشونم داد که با هر کی می خوام روراست نباشم به خودم نباید دروغ بگم و نمی تونم به خودم دروغ بگم.

(این کلیپ در گروه فیس بوک دوره به اشتراک گذاشته شده.)

به اعتماد، اعتماد نکنید!

سه هفته پیش تو یک شرکت مهندسی یکی از دوستانم که فوق لیسانس عمران شریف به یه مهندس دیگه می گفت توی این عکس چه ویژگی هست؟ بعد از بحث بررسی به این نتیجه مهم رسیدن که حجاریان با پوشیدن لباس سبز و نشستن روی مبل سبز و قرار دادن میوه های سبز می خواد بگه من با شمام و همهی حرفام کشکه!

از همون روز به این داستان مشکوک بودم تا اینکه دیشب گزارش تصویری شب آزادی حجاریان رو تو چندین سایت دیدم متوجه هنر فتوشاپ شدم! به رنگ لباس مبل و وسایل در عکس های اصلی و عکس اعتماد دقت کنید.

کاری ندارم که حجاریان واقعا نظرش چیه (که به نظر من بیشتر حرف هایی که زد صحت داشت) اما چیزی که می خوام بگم دروغ پردازی به این واضحی روزنامه اعتماد. اینکه عکس و خیلی تابلو، چه برسه در محتوا و تحلیل ها ی سیاسی و غیر سیاسی این روزنامه.

خلاصه این روزا بازار دروغ پراکنی و شایعه خیل داغ. وقتی تو سایت ها خبر تظاهرات 1000 تا 2000 نفری در شریف رو دیدم تعجب کردم.(چون من اونجا بودم و جمعیت بین 300 تا500 نفر بود در ضمن عکس دانشجو نما های غیر شریفی هم تو همون جمعیت موجود!) وقتی که خبر کشته شدن چنیدن نفر و انتقال اونها به قطعه 302 بهشت زهرا رو دیدم شاخ در اوردم.

دو تا عکسه دیگه در ادامه مطلبه.

مخلص کلام خیلی مواظب خودمان باشیم!
ادامه نوشته

شستشو یا که فرار مغزهای پسته ای؟!

من قرار بود در یک مطلب کتاب "جنگ روانی" که جزو کتاب های درسی دانشگاه عالی دفاع ملی است را بررسی کنم ولی به علت کم کاری فقط فایل مربوط به بخش روش های شستشوی مغزی را برای دانلود قرار می دهم اگر لازم بود توضیحات بیشتری آماده می کنم ولی به نظرم الان همین صفحات گویای محتویات کتاب است.

آقای سروش؛ درد شما مخالفت با شریعت نبوی است



هفته گذشته، یکی دیگر از بیانیه‌های نفاق یعنی (بیانیه یا توهین‌نامه آقای سروش به مقام معظم رهبری) در سایت‌ها منتشر شد، به این بهانه دکتر خسروپناه استاد گرانقدر حوزه و دانشگاه به تحلیل این توهین نامه پرداخته است.


به گزارش جهان در بخشهایی از این جوابیه خطاب به سروش آمده است:
 
آقای سروش
بنا به آنچه به نام تو در سایت‌های اینترنتی منتشر شد که به احتمال قوی و به دلیل نداشتن تکذیبیه از سوی شما و شناختی که از شما دارم، مستند است، از قحطی سال فضیلت و عدالت شکایت کردی و از ذلت و نکبت استبداد دینی شاد گشتی؛ البته ما هم از بی‌فضیلتی و بی‌عدالتی رنج می‌بریم، ما هم با استبداد دینی مخالفیم و از ذلت آن خوشحال؛ از بی‌فضیلتی‌ها، از بی‌ادبی‌های تو به ارزش‌های دینی و مقدسات اسلامی دردناکیم و از اینکه عدالت بر رفتارهای رذالت‌بار تو حکم نمی‌کند، ناراحتیم. بارها متفکران حوزه و دانشگاه به تو گفتند که استبداد دینی همچون هر استبداد دیگری نامیمون و ناپسند است و با مردم‌سالاری دینی و تئوری ولایت فقیه متفاوت است. تو بارها و در سال‌های قبل، این‌گونه سخن‌ها را گفتی و به تو جواب دادند که ولایت مطلقه فقیه با استبداد دینی تفاوت دارد و بارها امام راحل به لیبرال‌هایی مثل شما پاسخ داد که گرفتار مغالطه مفاهیم غربی و اسلامی نشوید؛ حکومت مطلقه در غرب، به معنای استبداد است، ولی ولایت مطلقه اسلامی به معنای اجرای تمام احکام الهی برای همه مردم در حد وسع و توان است. حاکم اسلامی بنابر نصوص دینی، عهده‌دار کشف احکام اجتماعی اسلامی و مدیریت کلان اجرایی آنها است و حاکم مستبد، خود واضع قوانین به نفع فرد یا گروه خاصی است. جناب سروش، چرا به مطالعه کتاب‌های اسلامی و فقهی و کلامی نمی‌پردازی تا با مفاهیم اسلامی آشنا شوی یا اینکه این حقایق را می‌دانی و برای دفاع از لیبرالیسم آمریکایی، حکومت ولایی را به استبداد دینی متهم می‌سازی. آیا برخورد حکومت با افراد اغتشاش‌گر و بحران‌زا در جامعه، استبداد دینی است؟ شاید آقای سروش می‌خواهد معنای آزادی و دموکراسی را با آنارشیسم مترادف بگیرد! آیا برخوردهای امنیتی را که غربیان با مخالفانشان انجام می‌دهند، نیز استبداد می‌دانی؟ چرا برای رضای خدا یک‌بار هم که شده، دل مبارک شما از ظلم فرانسویان بر ضد زنان محجبه و قتل زن بی‌گناه مسلمان و ستم آمریکایی‌ها بر ضد تبعیض نژادی و جنایت‌های صهیونیست‌ها بر ضد فلسطینیان رنجور نمی‌شود؟ 

آقای سروش
می‌دانی مشکل شما چیست؟ درد شما چیست؟ من به شما می‌گویم: مشکل شما نه تئوری ولایت فقیه و نه حاکمیت دینی مقام معظم رهبری است که بارها به شخص و جایگاه ایشان توهین کردی و نظام اسلامی و معظم‌له، با سعه صدر، تو را تحمل کرده و آزاد گذاشتند و تو هم، همیشه این آزادی را استبداد معرفی کردی، درد شما حتی قربانیان و زندانیان حادثه اخیر نیست! مخالفت شما با شریعت و دیانت نبوی و رسالت خاتم(ص) است. مخالفت شما با تحقق و اجرای احکام الهی است؛ به همین جهت، حکومت و مردم سالاری دینی را استبداد دینی خواندید؛ البته از مثل حاج فرج دباغی(سروش) که سال‌هاست کوس ضد نبوت و امامت می‌زند و با تئوری بسط تجربه نبوی به انکار وحی الهی می‌پردازد و آن را تجربه شخصی پیامبری می‌داند و متأثر از عوامل اجتماعی و روانی و فرهنگ زمانه معرفی می‌کند و خطای فراوان به آن نسبت می‌دهد؛ چنین مخالفتی بعید نیست. سروشی که حجیت کلام امام معصوم را نمی‌پذیرد و برای اینکه با دولت وقت مقابله کند، ارزش‌های مهدوی را طعن می‌زند، توهین به ولایت دینی رهبر فرزانه، بسیار سهل و آسان است. چگونه می‌توان انتظار داشت که سروش با نسبی خواندن معرفت دینی در نگاشته قبض و بسط تئوریک شریعت و نسبی خواندن حقیقت وحی و دین در بسط تجربه نبوی و طرح صراط‌های مستقیم و دفاع از مکتب لیبرال در عرصه فرهنگ و اقتصاد و سیاست، مدافع حکومت دینی باشد. پس سروش غرب‌زده و همراه با تئوریسین‌های پنتاگون و سیاه و دارای پارادایم نسبی‌گرا، باید با هر وسیله‌ای که شده با اجرای قوانین جزایی مخالفت کند و باید منافقانه، از اغتشاش‌گران، حمایت نماید و البته و صد البته او باید برای حادثه‌جویان، اشک تمساح بریزد. چگونه کسی که خود را به غفلت می‌زند، حقیقت دینی را انکار نکند؟ مگر همیشه اهل حقیقت در طول تاریخ با غافلان و منافقان روبرو نبودند؛ اینک نیز همه سنت تاریخی تکرار شده است. به تعبیر مولوی در دفتر اول، ستون حنانه از هجر رسول نالید، وقتی که مسندش را تغییر داد و بر فراز منبر رفت. ستون چوبی و جمادی آنقدر شعور داشت که حاضر نشد نخل پر میوه‌ای شود و حیات ابدی و اخروی را به حیات کوتاه مدت دنیوی ترجیح داد. آقای سروش چرا همچون چوب درختی به فکر آخرت خود نیستی؟! ...

متن کامل این جوابیه تحلیلی را در ادامه مطلب بخوانید.


ادامه نوشته

شب‌های قدر - رايزنی‌های واقعی (پست 300 سايت)

اصولاً شب‌های قدر كه به آستانه‌ی زندگانی ما پای می‌نهند ۱، يك نشاط ذاتی در انسان پديدار می‌شود، يك شور و اشتياق عجيب كه بعضاً موجب و مقدمه‌ی برخی تحولات روحی نيز می‌گردد. شوری كه شايد مشابه‌اش را در محرم و صفر و گاهاً در رويدادهای ديگر بيابيم ولی آنها فقط مشابه هستند، اين يكی جنسش فرق می‌كند - نه اينكه بالاتر از آنهای ديگر است، قياس و رتبه‌بندی اينها محلش اينجا نيست - منظور اين است كه ذاتش متفاوت است. شايد بتوان گفت كه بی‌واسطه با خود پروردگار رايزنی می‌كنی! همين آخری را كه ياد كرديم، شيرينی بی حد و اندازه‌ی آن است. می‌خواهی تا محبوبت آنچه تقدير توست برای آينده، نيكو نگارد و از آنچه خيرش نمی‌چربد، بكاهد.

اما اينجا دو نكته عميقاً پا به جاست:

اول آنكه در كنار اين‌همه عظمت و معرفت و لطافت و زيبايي، روشن است كه برخی آفت‌های دنيايی و غيرالاهی نيز نفوذ كرده و رو به رشد خواهند گذاشت، يا با ظواهر درگير می‌كنند و به دنبال ته‌ديگ‌های بی‌مايه جستجوگر می‌نمايند و يا اصلاً بر صورت پرسش قلم نيستی كشيده و آن را در ذهن بی‌جلوه پندار می‌كنند. ...
اگر آن اولی باشيم كه فقط تلاش كنيم تا بخوانيم و بخوانيم و بخوانيم بی‌آنكه بفهميم و هرزمان كه سخن معرفت و اصلاحی نيز به پيش آيد، خاك‌آلود همان خواندن‌ها، خميازه‌های مستی و خماری سردهيم و همان‌طور كه بوديم گذر كنيم، كه خب فقط - البته تقريباً فقط - شب را گذرانده‌ايم و صد البته كه خسته نباشيم، چراكه شايد اقل بهره‌ها را از دريای منفعت‌ها صيد كرده‌ايم.۲ يعنی خيلی عادی هستيم!

دوم نيز، تكليفش از اول روشن‌تر است، بخار معرفت اولی حداقل ما را تا جايی ولو اندك مهيای تحرك می‌كند، امّا در اين مرتبه‌ی اخير همان بخار و غبار رقيق را نيز حول خويش نمی‌بينيم.
انسان وقتی خودش نخواهد و نپندارد و مايل نباشد، تقصير از آن ديگری نيست.

اين شب‌ها خوب است و عالی است كه انسان رنج عبادت به جان كشد و وقت خويش را به ندبه و ناله گذراند، اما حال و معرفت جايگاهی اَهَمّ دارد، آنجا كه معرفت باشد، الطاف و رحمت‌ها در سكوت و غير ادعيه نيز حاصل می‌شود چه رسد به همراهی آنان.
گرچه آن پروردگار رحيم و رحمانی كه نفسمان به وجود او گره خورده، همين كاستی‌ها را نيز با رأفت پرمايه‌ی خويش ارج گذاشته و دست رد بر سينه‌ای روانه نمی‌دارد ...

فَلَم أرَ مَوْلًی كريماً أصبَرَ علی عَبْدٍ لَئيمٍ ۳

------------------------------------------
۱. البته دقيق‌ترش شايد پانهادن ما به آستانه‌ی آنهاست!
۲. هرچند صيد كه شايد نتوان گفت، چرا كه در عرضه‌مان نمی‌گنجد؛ بلكه از روی كرامت و بزرگواری چيزی در كف تهی دستانمان گذارده‌اند و اينگونه امر برمان مشتبه گشته است!
۳. از دعای پرمعنای افتتاح

از وب‌نوشت حيران

به دنیای من بیایید،دنیای وارونه

من عاشق گوشی نوکیا n81 بودم تا وقتی که n86 تولید نشده بود.

من عاشق منچستر یونایتد بودم تا وقتی که تو فینال جام باشگاه ها از بارسلونا نباخته بود.

من عاشق سینما بودم تا وقتی که ،دقیقا یادم نیست تا کی.

من عاشق بحث کردن بودم تا وقتی که دوستام رو تو بحث نرنجونده بودم.

من عاشق علم بودم تا وقتی که لذت درون قدرت رو نفهمیده بودم.

من عاشق قدرت بودم تا وقتی که فساد پنهان درونش رو ندیده بودم.

من عاشق یک دختر بودم تا وقتی که .... .

من عاشق اطرافیانم بودم تا وقتی که بهم دروغ نگفته بودن.

من عاشق خودم بودم تا وقتی که دیگه نتونستم اشتباهاتم رو ببخشم.

من عاشق دینم هستم تا وقتی که اعتقاد دارم:

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا

متن کامل مصاحبه تلویزیونی آقای میرحسین بعد از انتخابات!!!!!

با حسن نیت آقا حداد و رفقا در مجلس، امکان پخش برنامه زنده تلویزیونی آقای سبز برای پاسخگویی و صحبت با مردم، کلا از بین رفت. از آن طرف چاپ بیانیه و نامه و اینا، که توسط آقای میرحسین نوشته شده باشد، در روزنامه‌ها معذوریت دارد. برای همین و به منظور شفاف‌سازی یک چیزهایی که در تاریکی قرار دارد، ترتیب یک مصاحبه را با آقای موسوی دادیم که متن آن، عینا و واو به واو (البته قبل از حذف شدن در چاپخانه) برای درج در تاریخ منتشر می‌شود.

 

آقای مجری: بینندگان عزیز، طبق قانونی که ما پیش از شروع برنامه با آقا عزت تنظیم کردیم، علاوه بر اینکه هر حرفی که کاندیدای حاضر علیه کاندیدای غایب می‌زند، هر حرفی هم که این کاندیدا راجع به خودش یا علیه خودش هم بزند یا درباره هر کس دیگری حرف بزند یا اصلا حرفی نزند، به هر حال یکی، دو ساعت وقت برای کاندیدای غایب در نظر می‌گیریم! خب، آقای میرحسین! با بینندگان سلام و علیک کنید.

میرحسین: من ضمن عرض سلام خدمت بینندگان...

آقای مجری: ببینید من قبلا هم گفتم هرگونه اشاره مستقیم یا غیرمستقیم به کاندیدای غایب این حق را برای او به وجود می‌آورد که یک ساعت بیاید و تنهایی خودش حرف بزند.

میرحسین: من از شما تعجب می‌کنم. من چه چیزی... اشاره مستقیمی به کاندیدای غایب کردم؟

آقای مجری: شما گفتید «خدمت بینندگان!» و همه می‌دانیم که هرگونه خدمت در طول تاریخ 600هزار ساله ما، فقط توسط کاندیدای غایب صورت گرفته است.

میرحسین: من از شما تعجب می‌کنم من فقط داشتم خدمت مردم سلام...

آقای مجری: ببینید آقای موسوی، شما باز هم گفتید «خدمت مردم! تا همین الان یک ساعت و 20 دقیقه ما وقت برای کاندیدای غایب در نظر گرفتیم برای دفاع از خودش.

میرحسین: ما کلا پنج دقیقه است داریم حرف می‌زنیم، شما یک ساعت و 20 دقیقه وقت برای ایشان در نظر گرفتید؟

آقای مجری: بله.

میرحسین: من همین جا خدمت... منظورم این است که من همین جا با مردم یک موضوعی را مطرح می‌کنم. در انتخابات باشکوه چند هفته پیش، در صندوق‌های رای چیز کردند و انتخابات را به چیز کشیدند. من همین جا با شما مردم فهیم مطرح می‌کنم که حضور شما در خیابان‌ها یک حماسه بزرگ بود و هست و کسانی که به شما چیز گفتند خودشان را چیز کردند.

آقای مجری: آقای میرحسین اینکه شما همه‌اش از چیز استفاده می‌کنید درست نیست. چون ما متوجه منظور شما نمی‌شویم و نمی‌توانیم از حق کاندیدای غایب پاسداری کنیم.

میرحسین: شاعر می‌فرماید من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو. این چیزها رمز و رازی بین من و مردم است. خود مردم بلد هستند، کلماتی را که من بگویم چاپ نمی‌شود یا از تلویزیون پخش نمی‌شود را جایگزین کنند.

آقای مجری: از لحاظ قانونی هم درست باشد از لحاظ ما درست نیست که شما برای مردم شعر بخوانید. ما چه گناهی کردیم که جز آماری که توسط دانشمندان جوان این مملکت در فتوشاپ درست شده است، زبان چیز دیگری را نمی‌فهمیم؟ به هر حال به شما اخطار می‌کنم که دیگر از شعر استفاده نکنید.

میرحسین: به هر حال شما هم آدم چیزی هستید. این را مردم هم می‌دانند. در تمام این روزها با انتشار گزارش‌های‌تان در چشم مردم زل زدید و چیز گفتید. به مردم چیز گفتید. در حالی که خودتان از چیزی که به مردم گفتید چیزترید. مردم ما با حضور میلیونی‌شان و با سکوت‌شان ثابت کردند...

آقای مجری: شما دیگر دارید مرا عصبانی می‌کنید. ما به خاطر این کار شما یک برنامه 24 ساعته زنده برای کاندیدای غایب درنظر می‌گیریم. از طرفی شما می‌گویید مردم با حضور میلیونی‌شان... باید یادآوری کنم طبق گزارش‌هایی که از 20:30 پخش شده و دور کله مردم هم خط کشیده شده است، آن اراذل و اوباش نه تنها سه میلیون نفر نبودند که کلا هزار نفر بودند که آقای فرمانده گفت همه‌شان را هم دستگیر کرده‌اند.

میرحسین: شما می‌گویید هزار نفر اراذل و اوباش؟ اما من همین جا مطرح می‌کنم که در راهپیمایی‌ها بودم و جمع میلیونی مردم را از نزدیک دیدم.

آقای مجری: فکر می‌کنید مردم حرف شما را باور می‌کنند یا حرف راستگوترین راستگویان، صادق‌ترین صادقان، بی‌طرف‌ترین بی‌طرفان، صداوسیمای آقا عزت اینها را، که به صورت 24 ساعته و شبانه‌روزی مشغول معرفی خس و خاشاکی است که به خیابان‌ها می‌آیند.

میرحسین: من همین‌جا مطرح می‌کنم خس‌و‌خاشاک چیز است. دشمن این خاک چیز است.

آقای مجری: چیز است، چیز است... یعنی چی چیز است؟ شما دارید غیرمستقیم حق کاندیدای غایب را از بین می‌برید.

میرحسین: بنده نه کانال تلویزیونی دارم، نه روزنامه دارم، نه امکان استفاده از هواپیما و هلی‌کوپتر دارم، سایت‌های اینترنتی هم که فیلتر شده... مردم خودشان دیدند تنها ابزاری که برای بنده و آقا مهدی مانده تا با مردم حرف بزنیم، یک بلندگوی دستی است که نمکی‌ها از آن استفاده می‌کنند. همین مانده که بلندگوهای دستی را هم از بازار جمع کنند. من همین جا مطرح می‌کنم که مردم شرایط و تفاوت‌ها را درک می‌کنند...

آقای مجری: ببینید، شما نمی‌توانید به جای مردم حرف بزنید. این حق فقط برای کاندیدای غایب لحاظ شده است که به جای ضمیر من از واژه مردم استفاده کند. به هر حال حدود چهار سال و یک ساعت، وقت اضافه برای کاندیدای غایب در نظر گرفته می‌شود تا از خودش دفاع کند. همین الان توی گوشی به من می‌گویند از این به بعد برای استفاده از تریبون تاثیرگذاری مثل بلندگوی دستی هم، باید درخواست مجوز کنید. حالا دیگر صحبت‌های پایانی‌تان را به عنوان خداحافظی بگویید.

میرحسین: من همین جا مطرح می‌کنم مردم می‌دانند که چیز بزرگی شده...

آقای مجری: نه دیگر، آقا لطفا میکروفن این آقا را قطع کنید... ممنونم عزت جان. اما شما، مشخص است شما از کجاها پول گرفته‌اید. مردم آگاه ما می‌دانند که «چیزیک واژه بیگانه به معنی پنیر است. و شما با این همه استفاده از واژه‌های بیگانه به رابطه خودتان با صهیونیسم اشاره می‌کنید. جزئیات این رابطه را هم اگر نمی‌دانید، فردا شب می‌توانید در 20:30 ببینید. به اطلاع مردم آگاه می‌رسانم که حق به هر حال با کاندیدای غایب است. تا برنامه دیگر خداحافظ.

Please enter yuor name

(اینجا تهران است)

   سلام

   از تمامی دوستان خواهشمند هستم که در موقع درج نظر اگر از دوستان هم دوره ای هستند با نام و نشانی قابل تشخیص نظر دهند و اگر از مهمانهای این سایت هستند یا در کنار نام خود عبارت (مهمان) را درج نمایند و یا در مطلبی که مینویسند به نوعی مهمان بودن خود را اعلام کنند.

   عدم توجه به موارد فوق که قبلا هم تذکر داده شده ایجاد مشکل می کند. مثلا در یکی از پست های اخیر دوستی با نام "طاها" نظر گذاشته بود و باعث شد خیلی ها او را با من اشتباه بگیرند این در حالی است که اولا بنده مدتها است به سایت سر نزده ام و ثانیا من همیشه با نام پدر نظر گذاشته ام .

   پیشاپیش از توجه تمامی عزیزان به موارد فوق تشکر میکنم.

 

میزان رای ملت است.

تو این مطلب سعی می کنم با کمک مفهوم هرم مازلو که یکی از مهمترین نظریات روانشناسی است نشون بدم که کسب رای 24 میلیونی! احمدی نژاد قابل افتخار نیست.ایده اولیه ی این نوع نگاهم به موضوع تو جلسه ی دوره ی قبلی شکل گرفت وقتی جواب های مختلفی به سوال انتظار از رئیس جمهور داده شد.ابتدا مفهوم هرم مازلو رو توضیح می دم.

این نظریه در سال 1943 توسط آقای آبراهام مازلو با عنوان «نظریه انگیزه‌های انسان» مطرح شد. مازلو نیازهای اساسی انسان را در یک هرم جای داده است که دارای 5 طبقه است.(طبقه ی آخر از 2 زیر طبقه تشکیل شده) طبقات پایین‌تر هرم نیازهای حیاتی‌تر و ساده‌تر و طبقات بالاتر نیازهای پیچیده‌تر ولی کمتر حیاتی را نشان می‌دهند. نیازهای طبقه‌های بالاتر فقط وقتی مورد توجه فرد قرار می‌گیرند که نیازهای طبقه‌های پایین‌تر برطرف شده باشند. هرگاه فردی به طبقه‌ بالاتر حرکت کرد، نیازهای طبقه پایین‌تر چندان مورد توجه اصلی او نخواهد بود. اگر هم به صورت موردی به یک نیاز در طبقه‌های پایین‌تر احتیاج پیدا کند به صورت موقتی اولویت آن نیاز را بالا می‌برد ولی هرگز به صورت دائمی به طبقه پایین‌تر باز نمی‌گردد. به عنوان مثال یک شخص موفق از لحاظ تجاری که کارش را نیز دوست دارد در صورتی که مبتلا به سرطان شود (نیاز طبقه پایین: سلامتی) وقت و انرژی زیادی را برای بهبود یافتن صرف می‌کند، اما همچنان به کار و موقعیت‌اش به عنوان یک فرد موفق خواهد بالید و احتمالا در صورت توان به کارش باز خواهد گشت.

چهار طبقه پایین: نیازهای پایه

چهار طبقه اول هرم مازلو «نیازهای پایه» یا «نیازهای فقدانی» (Deficiency Needs) یا D-Needs نام دارند. این نیاز‌ها در صورتی که تامین شوند حس خاصی به فرد نمی‌دهند، اما در صورتی که تامین نشوند او را دچار اضطراب و نگرانی می‌کنند.

  • طبقه اول: جسمانی و فیزیولوژیکی
    دفع کردن، خوردن، نوشیدن، نفس کشیدن و …
  • طبقه دوم: امنیت
    امنیت شخصی در برابر جرائم، امنیت مالی و شغلی، بهداشت و سالم بودن، امنیت در برابر حوداث و بیماری‌ها
  • طبقه سوم: اجتماعی
    دوستی، صمیمیت، خانواده‌ی پشتیبان و با روابط مناسب داشتن
    انسان‌ها به تعلق داشتن و پذیرفته شدن احتیاج دارند. این حس می‌تواند از سوی گروه‌های بزرگ (مانند باشگاه‌های ورزشی، اداره، گروه‌های مذهبی، سازمان‌های حرفه‌ای و …) یا گروه‌های اجتماعی کوچک (مانند اعضای خانواده، همسر یا دوست نزدیک، معلم، همکار یا هم‌تحصیل نزدیک، اشخاص مورد اعتماد و …) ایجاد شود. افراد همچنین نیاز دارند توسط دیگران دوست داشته شوند و آن‌ها را دوست داشته باشند‌ (چه از نوع جنسی و چه از نوع غیرجنسی).
    در نبود چنین پذیرفته‌شدنی فرد در معرض تنهایی، اضطراب اجتماعی یا افسرده‌گی قرار می‌گیرد.
  • طبقه چهارم: رضایت و احترام
    انسان‌ها نیاز به احترام و رضایت دارند: «احترام به خود»، «رضایت از خود» و «احترام به دیگران». عدم تعادل در مورد این نیازها می‌تواند به کمبود احترام به خود، اعتماد به نفس پایین، عقده‌های درونی و … منجر شود.

طبقه پنجم: نیازهای متعالی (نیازهای انگیزه‌بخش)

این نیازها به عنوان «نیازهای رشد‌دهنده» یا «نیازهای متعالی» یا B-Needs شناخته می‌شوند.

  • نیازهای ذهنی و فکری (Cognitive): انسان‌ها نیاز دارند ذهن و فکر و هوش خود را گسترش دهند. این نیازها شامل خواست طبیعی انسان برای یادگرفتن، اکتشاف، دیدن نقاط جدید و خلق کردن می‌شود.
  • نیازهای زیبایی‌شناسیک (Aesthetic): انسان‌ها برای رشد کردن (رسیدن به خودشکوفایی) به تصور زیبا یا چیزی که از لحاظ زیبایی‌شناسیک دلپذیر باشد نیاز دارند.

به نظرم همین حد برای آشنایی کافی باشه و احتیاجی به توضیح در مورد نیازهای متعالی نیست.

حالا کافی است به برنامه ها و شعار های نامزد های ریاست جمهوری و تعداد رای هاشون در این دوره و دوره ی پیش نگاه کنیم.در دوره ی قبل کسی فکر نمی کرد که آقای کروبی 5 میلیون رای بیارند و طرح 50 هزار تومان در ماه به هر نفر توانست این رای رو براشون جمع کنه که اگر اون خواب معروفش نبود شاید الان وضع فرق می کرد.احمدی نژاد هم که هم در این دوره و هم در دوره ی قبل تمام تمرکز خودش رو بر روی طبقات پایین جامعه و مردم کم بضاعت و قول بهبود وضعیت مناطق محروم گذاشته بود. که به عنوان مثال به سفرهای استانی و نظر عموم مردم که در این دوره احمدی نژاد در روستاها و شهرستان ها رای بیشتری رو نسبت به شهر های بزرگ می آره.این یعنی پاسخ گویی به نیاز های بنیادی طبقه ی اول.

در مقابل آقای مهندس موسوی رو در این دوره داشتیم با شعار دولت امید که شعارهاشون بر مبنای احترام و ترویج اخلاق بود.یعنی دقیقا نیاز های طبقه ی چهارم یعنی بالاترین حد نیاز های پایه.دققیقا بر خلاف احمدی نژاد با پاسخگویی به پست ترین نیازهای انسانی.

با مقایسه ی مجموع آرای احمدی نژاد و آقای کروبی در دوره ی قبل که حدود 12 میلیون بود با این دوره ی احمدی نژاد که 24 میلیون! بود میزان تعالی انسانی جامعه و توانایی دولت در عمل به وعده ها و رفع نیاز های اولیه در این 4 سال را می فهمیم.خلاصه اینکه 12 میلیون نفر در مدت این 4 سال از طبقات بالای هرم به پایین سقوط کردند.

 

حفظ نظام، اوجب واجبات!

امروز بر ملت  ايران، خصوصاً، و بر جميع مسلمانان، عموماً،  واجب است اين امانت الهي را كه در ايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده، با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاي آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند.-وصیت‌نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره)

×××

قطاری پر از طلا و جواهرات قیمتی متعلق به مردم یک سرزمین با مردمانی نجیب را در نظر بگیرید که توسط گروهی از دزدان حرفه‌ای و بی فرهنگ وابسته به دشمنان دزدیده شده و به سمت سرزمین دشمن در حرکت است. عده‌ای از محافظان و مردم فداکار آن سرزمین تصمیم می‌گیرند که در یک عملیات سخت و خطرناک جواهرات مردم را از دست دزدان وابسته به دشمن خارج کنند. اما تا زمانیکه موفق به این کار شوند؛ دزدان هم قطار را وارد زمین دشمن کرده‌اند و هم با بی‌عقلی و نابلدی و عیاشی خود تا توانسته‌اند به قطار صدمه‌زده‌ و آن را آلوده کرده‌اند.

سردسته مردان فداکار هدایت قطار را بدست می‌گیرد. کار او بسیار مشکل است. هم باید قطار را به کشور امن خود بازگرداند، هم خرابی‌های قطار را بدون متوقف کردن قطار تعمیر کند، هم واگن‌های آلوده را تمیز کند و هم با دزدانی که به دنبال آنان به راه افتاده یا بر سرراهشان کمین کرده اند مقابله کند. از آنجا که دشمنان برای دستگیری آنان ریل‌های مسیر را خراب کرده‌اند تا آن‌ها را متوقف کنند؛ بنابراین مجبورند هم ریل را تعمیر کنند هم در برابر مهاجمان از خود دفاع کنند. از آن بدتر اینکه برای فرار از دشمنان برخی اوقات مجبورند از راه میانبر استفاده کنند و برای میانبر مجبورند که بر روی یک رودخانه پل بزنند و مقداری ریل‌گذاری هم انجام بدهند.

راننده قطار یا همان سردسته نجات دهندگان قطار وظایف خودش را به خوبی می‌داند و بر اوضاع مسلط است؛ و با وجود تمام مشکلات قطار لحظه به لحظه به وطن خود نزدیک می‌شود؛ اما او با چند دردسر جدی مواجه است. برخی از همراهان او از همان ابتدا به امید اینکه چیزی عایدشان شود با او همراه شده‌اند. برخی دیگر از ابتدا اینگونه نبودند اما با مشاهده جواهرات وسوسه شدند و هدفشان عوض شد. برخی دیگر نه طمعی دارند و نه وسوسه شدند. اما از ترس دستگیر شدن توسط دشمن حسابی ترسیده‌اند؛ برخی دیگر هیچ‌کدام از مشکلات فوق را ندارند اما خوب کار کردن را بلد نیستند و دائم با خرابکاری‌های خود برای او دردسر درست می‌کنند. بعضی دیگر خوب کار می‌کنند اما بعضی وقت‌ها خودسری هم می‌کنند که برای او دردسر ساز می‌شود. گروه دیگری هم در قطار هستند که نه کارخرابی می‌کنند و نه خودسری، اما بدشان هم نمی‌آید که کار را از دست او خارج کنند و خودشان اوضاع را بدست بگیرند؛ بنابراین دائم به او و کارهای او درگوش یکدیگر اشکال  می‌گیرند.

این چند دسته دائما با هم درگیرند. بعضی وقت‌ها هم چند تا با هم علیه بقیه متحد می‌شوند. دائم از راننده اشکال می‌گیرند که چرا واگن ما کثیف است؟ چرا شام ما سرد است؟ چرا به فکر تعمیر توالت‌های قطار نیستید؟ و ... بعضی وقت‌ها هم به این نتیجه می‌رسند که به دلیل کثیفی واگن ما، حتما تا یک ساعت دیگر همه ما توسط دشمن دستگیر می‌شویم! و شروع می‌کنند اخطار دادن به راننده که اگر واگن ما را تعمیر نکنی حتما همه ما توسط دشمن قتل‌عام خواهیم شد.

اما راننده کارهای مهم‌تری دارد و نمی‌تواند وقت خود را برای آن‌ها تلف کند. اصلا شاید از نظر او کثیفی واگن آن‌ها برای رسیدن به هدف و نجات قطار ضروری باشد! اما بعضی از گروه‌های فوق پس از مدتی به این نتیجه می‌رسند که اتفاقا به همین دلیل این راننده دیگر صلاحیت رانندگی و فرماندهی قطار را ندارد. از آن بدتر اینکه بعضی از گروه‌های دیگر اصلا حرکت قطار را اشتباه می‌دانند و معتقدند که باید از قطار خارج شد!


ادامه نوشته

قیمت رای ما

به رایتون احترام بزارین.برای رایتون ارزش قائل باشین چون داریم خیلی چیزها رو براش خرج می کنیم.نه به دینمون رحم می کنیم نه اخلاق.می بینید که چطور با اعلام حقیقت از جانب آقای جوادی آملی برضدش شورش کردن؟وقتی که بعد از نماز جماعت توی قم –شهری که قراره محل آرامش روحانیت شیعه باشه تا به وظیفه اش عمل کنه-جمع می شن و شعار می دن مرگ بر ...!این قیمت رای ماست پس درست رای بدین.

به رایتون احترام بزارین.برای رایتون ارزش قائل باشین چون داریم خیلی چیزها رو براش خرج می کنیم.نه به دینمون رحم می کنیم نه اخلاق..نیروی انتظامی عده ای رو دستگیر کرده که داشتن سی دی و عکس های بی حجاب یک نفر رو تکثیر می کردن.(این که عادیه!)بگم اون زن رو ؟بگم؟واقعا می تونی تحمل کنی؟بگم؟زهرا رهنورد. این قیمت رای ماست پس عاقلانه رای بدین.

به رایتون احترام بزارین.برای رایتون ارزش قائل باشین چون داریم خیلی چیزها رو براش خرج می کنیم.نه به دینمون رحم می کنیم نه اخلاق.همراهی همسر قانونی گناهی شده که به خاطرش میشه آبروی مسلمون رو برد.افتخار به زن قانونی جرمه.چرا؟به سخنان پروین احمدی نژاد رجوع کنید."در پاسخ" مي‌گويند ناموس ما را گروگان گرفته‌اند"، اظهار داشت: زماني ناموس انسان گرو گرفته مي‌شود كه انسان او را در تبليغات در كنار خودش قرار دهد و دست او را در بين دانشجويان دختر و پسر بالا ببرد و تكان دهد و بگويد من افتخار مي‌كنم كه اين زن من است." این قیمت رای ماست پس عاقلانه رای بدین.

به رایتون احترام بزارین.برای رایتون ارزش قائل باشین چون داریم خیلی چیزها رو براش خرج می کنیم.نه به دینمون رحم می کنیم نه اخلاق.وقتی برای خدمت کردن! یا آبروی ملت رو می برن یا ناموس خودشون(به فرض درستی ادعا مخالفان موسوی) رو به حراج می زارن تا 4 تا نا نجیب تر از خودشون رو بکشن پایین. این قیمت رای ماست پس عاقلانه رای بدین.

به رایتون احترام بزارین.برای رایتون ارزش قائل باشین چون داریم خیلی چیزها رو براش خرج می کنیم.نه به دینمون رحم می کنیم نه اخلاق.طرفداران آقای موسوی احتمالا اس ام اسی حاوی جمله از امام بر ضد آقای موسوی دریافت کردن که نوشته:

"آقای موسوی اگر اندکخدمات شما به این انقلاب نبود شما را به دادگاه معرفی می کردم.(صحیفه نور ج 21 ص 163)"

این پیام هم نتیجه ی بدعت جناب شریعت مداری بود.برین چک کنین ببینین چی تو این صفحه نوشته.من اینکار رو کردم اینم لینکش.ممنون آقای شریعتمداری به خاطر خدماتت به این انقلاب. این قیمت رای ماست پس عاقلانه رای بدین.

 

 

منابع:

1.روزنامه کلمه سبز و دفتر آقای جوادی آملی که اعلام کرده از بعد مناظره هر کس با ما تماس گرفته صحت فیلم هاله نور رو تایید کردیم.

2و4. http://www.khabaronline.ir/news-10198.aspx

3. http://alef.ir/1388/content/view/47235

بگم که سایت الف برای توکلی و از مخالفان موسوی است.

به نظر شما . . . ؟

به نظر شما اگه ما ایران به دنیا نمی ومدیم چی می شد ؟

به نظر شما اگه ما احسان نمی رفتیم چی می شد ؟

به نظر شما اگه ما این دانشگاهی که میریم نمی رفتیم چی می شد ؟

به نظر شما . . . ؟

(بعضی وقتا فضای سایت عوض بشه خوبه !)

چی می شد ؟

بهترین راه جلب رضایت خدا...

طلبه ای نزد پدر روحانی ماکاریو رفت و از او خواست بهترین راه جلب رضایت خدا را به او بگوید .

-ماکاریو گفت : به گورستان برو و به مرده ها توهین کن .

طلبه دستور پدر روحانی را انجام داد و روز بعد نزد او برگشت .

-پدر روحانی گفت : جواب دادند ؟

- نه .

- پس برو آنها را ستایش کن .

طلبه اطاعت کرد و همان روز عصر ، نزد پدر روحانی برگشت .

 -پدر از او پرسید : که آیا مرده ها جواب داده اند ؟

-طلبه گفت: نه .

پدر روحانی گفت : برای جلب رضایت خدا همین طور رفتار کن . نه به ستایش های مردم توجه کن و نه به تحقیرها و تمسخرهایشان .

 

داستان کوتاه: انتخاب واحد!

دیروز سه شنبه من به نمایندگی از حسنی به دانشگاه رفتم و اطلاعات دروس رو در آوردم تا فردا که نوبت انتخاب واحد ماست مثلا راحت باشیم. شب، بعد از یک ساعت تلفن صحبت کردن، درسها رو با حاج آقا (همون حسنی!) هماهنگ کردیم تا با هم باشیم و یه جوری کردیم که ۱۸ واحد برداریم!!!

خلاصه امروز به دستور حاجاقا از ساعت ۹ صبح رفتیم دانشگاه که یه وقت عقب نیوفتیم! این در حالی بود که زمان ثبت نام من ساعت ۲.۳۰ بعد از ظهر بود، یعنی آخرین نفر!

خلاصه همه که انتخاب کردن و همه درسا تموم شد، تازه نوبت بنده حقیر شد و قربونش برم فقط یه ریاضی۲ به ما رسید و یه فیزیک۲و به زور نقشه کشی. یعنی ۸ واحد! اونم کی؟ منی که میخواستم خیر سرم ۱۸ واحد بردارم! نمیدونید چه حالی شدم جلوی اون همه آدم داشت گریم میگرفت!(منم که احساساتی!) خلاصه تصمیم به پاچه خواری و دستمال یزدی آموزش گرفتم اونا هم کاری نتونستن بکنن .فقط یه راه داشتم اونم معاونت آموزشی دانشکده بود. یه نامه فدایت شوم نوشتم بدبختیهامم تنگش. رفتم دادم به معاون آموزشی و ایشون لطف کردن ۵ واحد بهم دادن که یه وقت پس نیوفتم!

حالا اینجانب ترم اوّلو که ۱۴ واحده پاس کردم و اکنون با اخذ تنها ۱۳ واحد به استقبال ترم دوم میروم!! با این حساب ۱۲ ترمه هم نمیتونم تموم کنم چه برسه به ۸ ترم!

چه کنیم حالا؟ راستی شما چه خبر چی کار کردید؟

 

پرنده روشنگر !

دم دمای غروب یک روز اوایل زمستان چند صد سال پیش بود. سوز برف که همراه باد تا مغز استخوان نفوذ می کرد هرکسی را وامیداشت تا دنبال مفری و چاره ای بگردد. در میان این دشت عده ای بوزینه زندگی می کردند که سرما طاقتشان را طاق کرده بود. هرچه گشتند و فکر کردند راه گریزی نیافتند تا اینکه در دور دست نوری دیدند، نور که نه کورسوئی! گمان کردند نیم سوز آتشی باشد خوشحال و شادمان گرد آن جمع شدند و هیزم روی آن ریختند تا آتششان گرم تر و حرارتش بیشتر شود.
پرنده ای از آنجا می گذشت آنچه دید بوزینگانی بود که هیزم بر کرم شبتابی می ریختند تا آتش بگیرد و گرم شوند. برآشفت! که این بی خردان را هدایت باید!
مرد باخردی پرنده را دید که مانند اسفندی می جهد و سر وصدا می کند و می خواهد این جمع را متقاعد کند که این آتش نیست و کرم است و... . به پرنده گفت بگذار این جمع به حال خود باشند که این کار تو نیست! پرنده گفت هر کجا حماقت باشد باید با آن مبارزه کرد باید به دنبال دشتی بود به دور از سفاهت و حماقت!! باید روشنگری کرد برای همسایگان. مرد خندید!
در این حین پرنده به جمع نزدیک شد که ناگهان بوزینگان بر آن دست یافتند و سرش به سنگ کوبیدند و پر و بالش را به آتش خود دادند تا بیشتر بیافروزد !!
و بعد...
مرد راه خود گرفت و بوزینگان به آتش خود می دمیدند،کرم همچنان نقش آتش را بازی می کرد و پرنده ... 

در راستای بهتر شدن

با سلام خدمت دوستان ، ذکر چند نکته را ضروری می دانم:

1 . مطلبی که فائضی در مورد انجمن حجتیه در سایت قرار داد و نظرات زیادی که دوستان چه از داخل و چه از خارج دوره برای آن گذاشتند نشان دهنده ی این بود که مطالب مهم ، چه اعتقادی و چه اجتماعی ، در زمانی که ضرورت آن بوده برای بچه ها روشن نشده و مسکوت مانده و حالا بعد از 4،5 سال که ما در معرض چنین تفکراتی بودیم با قدری فاصله ی زمانی از آن فضا علامت سؤال ها بروز کرده که البته فکر میکنم این سؤالات و ابهامات در تناقض با محیط دانشگاه است که خود را نشان می دهد.

2. فضایی که در پی آن مطلب در سایت به وجود آمد، به نظر من فضای بسیار سازنده ای بود. اگرچه مطلب در انتها بی جواب ماند ولی همین که نظرات مطرح شود و مسائل گفته شود ، به روشن شدن موضوع کمک می کند.

از شما دوستان تقاضا دارم که با کمک هم سایت را به سمت چنین فضاهایی ببریم . به نظر من مبنای سایت را بر طرح موضوع و مشکلات مبتلا به بگذاریم. موضوعاتی که به طور روزمره با آنها سر وکار داریم واغلب ذهنمان را مشغول می کنند. اگر شما هم مثل من باشید (که احساس میکنم اغلب هستید ) این روزها دچار تناقضاتی هستیم که ممکن است در آینده ما را دچار مشکل کنند. با باز کردن مطالب و نظراتی که به دنبال آن میدهیم به یکدیگر کمک کنیم تا سؤالات عمده ای که در موضوعات مختلف علی الخصوص اعتقادی برایمان مطرح است را پاسخ دهیم .

گمان نمیکنم نگاشتن مطالبی که در بیرون از سایت به وفور یافت می شوند و اغلب چیزی را به ما اضافه نمی کنند و ما را قدمی به جلو نمی برند ، ضرورتی داشته باشد .

3. ما در جامعه ، در هر رشته ای که تحصیل می کنیم ، به هر صورت نیاز به مهارت در نوشتن داریم . مطالبی که در سایت قرار می دهیم ، می تواند تمرین خوبی برای نوشتن باشد و باعث تقویت ما در این امر شود . سعی کنیم حتی اگر مطلبی را از جایی دیگر نقل می کنیم ، آن را به قلم خود بازنویسی کنیم.

   

نظر و پیشنهاد





سلام،

دوستان اگر نظر و پیشنهادی برای ویژه نامه ی محرم سایت ابوتراب دارن
_ مثلاً چه مطالبی بهتره گذاشته شه و چه مقدار از این مطالبو خودشون قبلاً مطالعه کردن و می تونن در اختیار ما بگذارن_ ترجیحاً به من ایمیل بزنن یا نظر بدن و یا در جلسه ی عقاید مکتوب به من بدن.
کسانی هم که مایلن در این کار مشارکت داشته باشن، بگن.
یا علی
ahmad.niksefat@gmail.com