پرنده روشنگر !
دم دمای غروب یک روز اوایل زمستان چند صد
سال پیش بود. سوز برف که همراه باد تا مغز استخوان نفوذ می کرد
هرکسی را وامیداشت تا دنبال مفری و چاره ای بگردد. در میان این دشت عده ای بوزینه
زندگی می کردند که سرما طاقتشان را طاق کرده بود. هرچه گشتند و فکر کردند راه گریزی
نیافتند تا اینکه در دور دست نوری دیدند، نور که نه کورسوئی! گمان کردند نیم سوز
آتشی باشد خوشحال و شادمان گرد آن جمع شدند و هیزم روی آن ریختند تا آتششان گرم تر
و حرارتش بیشتر شود.
پرنده ای از آنجا می گذشت آنچه دید بوزینگانی بود که هیزم بر کرم شبتابی می ریختند تا آتش بگیرد و گرم شوند. برآشفت! که این بی خردان را هدایت باید!
مرد باخردی پرنده را دید که مانند اسفندی می جهد و سر وصدا می کند و می خواهد این جمع را متقاعد کند که این آتش نیست و کرم است و... . به پرنده گفت بگذار این جمع به حال خود باشند که این کار تو نیست! پرنده گفت هر کجا حماقت باشد باید با آن مبارزه کرد باید به دنبال دشتی بود به دور از سفاهت و حماقت!! باید روشنگری کرد برای همسایگان. مرد خندید!
در این حین پرنده به جمع نزدیک شد که ناگهان بوزینگان بر آن دست یافتند و سرش به سنگ کوبیدند و پر و بالش را به آتش خود دادند تا بیشتر بیافروزد !!
و بعد...
مرد راه خود گرفت و بوزینگان به آتش خود می دمیدند،کرم همچنان نقش آتش را بازی می کرد و پرنده ...
پرنده ای از آنجا می گذشت آنچه دید بوزینگانی بود که هیزم بر کرم شبتابی می ریختند تا آتش بگیرد و گرم شوند. برآشفت! که این بی خردان را هدایت باید!
مرد باخردی پرنده را دید که مانند اسفندی می جهد و سر وصدا می کند و می خواهد این جمع را متقاعد کند که این آتش نیست و کرم است و... . به پرنده گفت بگذار این جمع به حال خود باشند که این کار تو نیست! پرنده گفت هر کجا حماقت باشد باید با آن مبارزه کرد باید به دنبال دشتی بود به دور از سفاهت و حماقت!! باید روشنگری کرد برای همسایگان. مرد خندید!
در این حین پرنده به جمع نزدیک شد که ناگهان بوزینگان بر آن دست یافتند و سرش به سنگ کوبیدند و پر و بالش را به آتش خود دادند تا بیشتر بیافروزد !!
و بعد...
مرد راه خود گرفت و بوزینگان به آتش خود می دمیدند،کرم همچنان نقش آتش را بازی می کرد و پرنده ...
+ نوشته شده در جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷ ساعت 19:13 توسط فائضی
|
پایگاهی برای گردهمایی لحظه به لحظه و مجازی فارغ التحصیلان دورهی 12 دبیرستان و راهنمایی احسان