سری دوم عکس(شمال)

سلام به همگی...

سری دوم عکس ها رو گذاشتم.اینبار عکسایی رو که تو شمال گرفته بودم گذاشتم.البته چون خانوادگی رفته بودیم اکثر عکسا خوانوادگیه برای همین تعداد عکسا یه کم کمه.در ضمن به در خواست بعضی دوستان عکس ها رو Resize کردم.

امیدوارم خوشتون بیاد.

عکس ها رو تو ادامه مطلب ببینید...

ادامه نوشته

بهشت یا وعده ی بهشت (2)

همیشه در پی این بودم که حقیقت این واقعه را فارغ از جهت گیری های مختلفی که وجود دارد ، ببینم. نه پذیرفتن اینکه تمام آنان هدف الهی دارند منطقی بود ،و نه آنکه تمامی آنان برده های گروهک های سیاسی باشند قابل باور است . در این فیلم انگیزه ها را میتوان خیلی عریان مشاهده کرد.پس از مدت زیادی بود که فیلمی جانب دارانه نمی دیدم.سازنده در مرز باریکی حرکت می کند که افتادن به هر سو جهت خاصی را به مخاطب القا میکند.

سه شخصیت محوری در فیلم موجود است. لحظه ای که متوجه می شویم سعید و خالد برای عملیات شهادت طلبانه نام نویسی کرده اند،تعجب وجودمان را فرا میگیرد.بر خلاف تمام شنیده های قبلی با تصویری مواجه میشویم که ساده و بی آلایش ،جوانانی را نمایش میدهد که به دور از هرگونه فرآیند مغزشویی آماده می شوند تا فردا در تل آویو هم بکشند و هم کشته بشوند .

سعید در توضیح اینکه چرا این عملیات را انجام می دهد،می گوید که زندگی در این شرایط شرفی ندارد.ترجیح می دهد بمیرد تا اینکه در حقارت و بدون آزادی زندگی کند.او در دیالوگی کلیدی می گوید :" آنها ما را میکشند و در دنیا مظلوم شناخته می شوند.مگر می شود که هم ظالم بود و هم مظلوم؟ پس من هم چاره ای ندارم جز این که هم  قاتل باشم و هم مقتول ."

در مقابل خالد است. خالد که در ابتدا آتشی تند تر از سعید برای انجام عملیات دارد ، به محض اینکه در برابر دلایل نسبتا منطقی سها قرا میگیرد ،سست انگیزه بودنش عیان می شود. سها می گوید ما نباید کسی را بکشیم که در این صورت با اسرائیل تفاوتی نخواهیم داشت .چه سودی از سیر مداوم کشتن و کشته شدن حاصل خواهد شد ؟ ما باید جنگ را به جنگی اخلاقی تبدیل کنیم گرچه اسرائیل اخلاقی نجنگد .البته خالد با سها بحث هایی هم می کند که در این  دیالوگ  به زیبایی بیان میشود ؛" سها: بهشتی وجود نداره .بهشت فقط در ذهن توئه. خالد : ترجیح میدم در بهشت ذهنی خودم زندگی کنم تا توی این جهنم ." ولی به هر حال دیدن زرق و برق های شهر تل آویو کافی است تا او از کار دست بکشد.

در نهایت این انگیزه قوی سعید است که پیروز میشود تا بلأخره کاری را که باید ، به پایان ببرد.اما در اتوبوسی که سرنشینانش فقط افراد نظامی هستند و نه زنان و کودکان .

برداشت های مختلفی از فیلم شده است . ولی به عقیده من فیلم چیزی جز بیان بدون جانبداری حقیقت نیست . قضاوت کاملا بر عهده بیننده است و هیچ چیز به او دیکته نمی شود  که  اینان شهادت طلبند یا تروریست  .

بیست و نهم فروردین

بيست و نه فروردين، روز ارتش جمهوري اسلامي ايران و بزرگداشت حماسه آفريني هاي دلاور مردان نيروي زميني ارتش بر شما و بر اميران و سربازان مخلص ايران اسلامي مبارک باد.

حدیث از پیامبر گرامی اسلام (ص):

کودکان را به پنج دلیل دوست دارم؛

1- "گریه می کنند" چرا که گریه کلید بهشت است.

2- قهر می کنند ولی زود آشتی می کنند چرا که دلی بی کینه دارند.

3- چیزی را زود خراب می کنند چون دلبستگی به دنیا ندارند.

4- با خاک بازی می کنند چون غرور ندارند.

5- هر چه دارند می خورند چون غم فردا ندارند.

تعیین وقت مجمع عمومی شورا، با موضوع "جلسه عقايد"

بسم الله

پیرو بحث اخيری که در انتهای جلسه دوره (جمعه گذشته) انجام گرفت و بحث تصحیح روند جلسات اعتقادی مطرح شد، قرار بر تشکیل جلسه فوری و مهم دیگری برای تکمیل بحث فوق شد؛ به همین منظور نظر خود را پیرامون زمان این جلسه در پنج شنبه يا جمعه‌ی اين هفته و صبح يا عصر بودن آن بیان کنيد!

متشکريم

چند حدیث زیبا

سلام، اینم پیشاپیش هدیۀ روز ارتش: از این فرمایشات زیباتر پیدا نکردم

پیامبر صل الله علیه و آله می فرماید : اگر آنقدر خطا کنید که خطاهایتان به آسمان برسد و سپس توبه کنید خدا توبه شما را می پذیرد.

نبی اکرم (ص) : اگر بندگان گناه نمی کردند ٬ خداوند عزوجل خلقی می آفرید که گناه کنند تا بیامرزدشان که او آمرزگار و رحیم است.

پیغمبر (ص) : خداوند تا دم واپسین توبه بنده را می پذیرد.

رسول اکرم (ص) : خداوند با حیا و بخشنده است ٬ وقتی مردی دست های خود را به سوی او بلند کرد ٬ شرم دارد که آن را خالی و نومید باز گرداند.

حضرت محمد (ص) : خداوند پرده بنده ای را که یک ذره نیکی در او باشد نمی درد. رسول خدا (ص) : خداوند وقتی خلق را بیافرید بر خویش مقرر داشت که رحمت من بر خشم من غلبه خواهد یافت.

نبی اکرم (ص) : خدا به جوان عابد بر فرشتگان مباهات می کند و می گوید بنده مرا بنگرید که بخاطر من از تمایلات خود چشم پوشیده است

یا علی، التماس دعا...

عکاسی....

سلام خدمت همه ی عزیزانم...

خیلی وقت بود که میخواستم بخش عکاسی رو راه بندازم ولی به دلایل مختلف تا حالا وقت نکرده بودم.حالا از همه دوستانی که به این حرفه علاقه مندند و هر از چند گاهی برای دل خودشون عکاسی میکنند میخوام که منو تو این بخش همراهی کنند.

روز ۱۷ فروردین یه سر رفتیم بهشت زهرا سر خاک هنرمندان و مزار شهدا و همچنین حرم امام.یه سری عکس گرفتم که برای شروع اونا رو میذازم.برای اینکه عکس ها زودتر لود بشن حجم در نتیجه کیفیتشون رو پایین آوردم.به بزرگیه خودتون ببخشید.

از دوستان اهل فن هم تقاضا دارم نظرشون رو نسبت به عکسها چه خوب چه بد بفرمایند.

عکس ها رو در ادامه مطلب ببینید...

ادامه نوشته

بهشت یا وعده ی بهشت(1)

"روز گذشته یک جوان فلسطینی کمربند انفجاری خود را در یکی از مناطق صهیونیست نشین منفجر کرد و در پی آن چند نفر به هلاکت رسیدند" . این خبری است که گاه به گاه می شنویم ؛البته بستگی دارد از کدام منبع مطلع شویم اگر از بخش خبری ساعت 21باشد  عبارت "یک جوان شهادت طلب"، از BBC "یک بمب گذار انتحاری" و اگر از FOX یا CNN به گوشمان برسد ، "یک تروریست"را خواهیم شنید. این ها تماماً نامگذاری هایی است که از سوی اقشار مختلف سیاسی جهان برای حرکتی واحد انجام می پذیرد.یک چیزدر میان هیاهوی رسانه ای و سیاسی این حرکت گم میشود تا همیشه این عمل را به صورت نمای بسیار بازی ببینیم که در آن لاشه ی یک خودرو دیده می شود و تجمع مردم و آژیر و افراد پلیس و نوار نارنجی رنگی که به دور صحنه حادثه کشیده شده و نه بیشتر. مسئله ای که کمک می کند تا بهتر ریشه های این حوادث را واکاوی کنیم ،انگیزه های شخصی تک تک افرادی است که مرتکب چنین اعمالی می شوند؛عملیات شهادت طلبانه یا حمله انتحاری یا اقدام تروریستی . اگر انگیزه یک فرد از انجام این کار مشخص باشد و به درستی معرفی شود،راحت تر میتوان از میان سه عبارت فوق آنی را برگزید که مفهوم این حرکت را تبیین میکند.

اینک بهشت . فیلمی ساخته "هانی ابو اسعد" که متولد فلسطین و ساکن کشور هلند است. داستان دو جوان  بیست و چند ساله فلسطینی که قرار است عملیاتی شهادت طلبانه را در خاک تل آویو به انجام برسانند. سعید و خالد دو شاگرد مکانیک مثل هر روز از خواب بیدار می شوند و به کار روزانه خود مشغول هستند. شبی به آنها اطلاع می دهند که فردا باید به عملیاتی بروند که قبلاً برای آن نام نویسی کرده بودند. شب سپری می شود و این دو برای اجرای عملیات آماده می شوند. به دلیل اختلال ناخواسته ای که در ابتدای اجرای عملیات رخ می دهد ، سعید در مناطق صهیونیست نشین سرگردان می شود و خالد به نزد گردانندگان عملیات بازمی گردد.فرماندهان در موضوع شک می کنند و گمان می برند که سعید عامل نفوذی بوده و قصد فاش گویی عملیات را داشته است. در این میان خالد که از صداقت دوست خود اطمینان دارد،به همراه سها که علاقه ای نسبی به سعید دارد،به دنبال وی می گردند.سها دختر یکی از شهدای بزرگ انتفاضه است که به تازگی از اروپا برگشته و این عملیات برای انتقام جویی از کشتن پدر اوست . بالأخره سعید پیدا می شود و برای توضیح به نزد فرمانده عملیات برده می شود.او در این گفتگو انگیزه اش را برای انجام عملیات شرح می دهد و می گوید که چاره ای جز به پایان بردن برنامه ندارد.و دوباره هر دو برای انجام عملیات عازم تل آویو می شوند. اما این بار در پای عملیات خالد دچار تردید و دوگانگی میشود و از کار کناره گیری میکند و سعید به تنهایی عهده دار این کار میگردد.

فیلم در پی به تصویر کشیدن حقایق چنین عملیاتی است.در این داستان از هر طیف شخصیتی وجود دارد  و در نهایت انگیزه شخص  که  محرک اصلی این گونه فعالیت هاست، برای مخاطبان معرفی می شود. سؤال این است که چرا و چطور کسانی قانع میشوند تا خود را به آتش و خون بکشند.به پای کدام هدف می سوزند؟هدفی که قطعاً انجامش با نبودن آنها در دنبای مادی برابری می کند؛بهشت یا بهتر بگویم ، وعده بهشت.نام فیلم به زیبایی لحظه ی انفجار را ترسیم میکند.کشیدن ضامن بمب آخرین فعلی است که احساس میشود و پس از آن بدون هیچ احساسی از درد یا رنج ، رسیدن به بهشتی است که انتظارش را میکشیدند. حتی متوجه نمی شوند که گفته اند "اینک بهشت" یا نه .   

                                                                                                                ادامه دارد...

چهارمين جلسه دوره برگزار شد!

چهارمين جلسه دوره‌ی ۱۲، شب گذشته در منزل آقاي صفدری برگزار گرديد!‌

ابتدای جلسه، طبق برنامه به گفتگوی دوستان و زيارت آل‌يس پرداخته شد.

در اين جلسه كه بخش سخنرانی و گفتگوی آن با تاخير يك ساعته و پس از نماز مغرب و عشاء تشكيل شد، نزديك به ۳۰نفر از دوستان حضور پيدا كرده بودند و جناب آقای ضابط دقايقی را به گفتگو پيرامون اهداف، مزايا و آفت‌های جلسات دوره پرداختند كه مناسب حال جلسه نيز گشت! (حضور دكتر اشتهارديان نيز قابل توجه بود!)

بعد از صرف شام، از حدود ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۱۵ جمعي نزديك به ۲۰نفر از اعضای دوره، به بحثی پيرامون جلسات اعتقادی (عقايد سابق!) پرداختند و نتيجه‌های ابتدايی نيز حاصل شد، اما به دليل مهم و عمده بودن بحث مذكور، ادامه و نتيجه گيری هاي قطعی آن به جلسه‌ای ديگر موكول گشت كه متعاقباً در پستی ديگر به اطلاع دوستان خواهد رسيد!

از آقای احمدرضا صفدری، برادر و خانواده‌ی ايشان سپاسگزاريم!

در راه چهارمين جلسه دوره!

يک همفکری گروهی، نويد يک دوره پويا را می دهد! پس از بررسی های فراوان و بحث‌های متعدد در جلسات شورا در ماه های اسفند و فروردين و همچنين مشورت و گفتگو با افراد مختلف، برآن شديم تا در چهارمين جلسه دوره به موضوع اساس و پايه‌ی حرکت دوره‌ی خويش در حال و آينده بپردازيم.
در اين جلسه به بحث پيرامون شيوه‌ی برگزاری و روند شکل‌گيری جلسات در بستر تبيين اهدافی که بايد تعيين شود، خواهيم پرداخت و گفتگوهای اوليه و آغازين سازماندهی يک دوره‌ی منسجم و موفق را آغاز کنيم.
به عبارت خودمانی: می‌خواهيم نظرات همه دوستان را در مورد جلسات دوره و موضوعات آنها مستقيما جويا شويم و در کنار آن درباره‌ی اهداف آتی صحبت کنيم تا شورای دوره نيز بتواند بهينه فعاليت کند!

زمانبندی جلسه چهارم: (جمعه 21 فروردين 1388)
18:00 : شروع جلسه
18:00 تا 19:00 : پذيرايی + گفتگوهای ابتدايی دوستان!
19:00 : زيارت آل يس
19:20 : سخنرانی مختصر و مفيد مرتبط با موضوع جلسه (سخنران معرفی خواهد شد.)
19:50 : نماز مغرب و عشا
20:10 : بحث درون‌دوره‌ای پيرامون مباحث فوق
21:00 : پايان جلسه

منتظر حضور پررنگ و فعال شما در جلسه هستيم!
إن شاء الله

شهر نماز

اینجا مکه است . شهر نزول جبرئیل ،شهر اسلام ،شهر نماز ،شهر اولَ بیتٍ وضعَ الناس . . .

اینجاست که اولین نماز اسلام خوانده شد.

اینجاست که ابراهیم خانه بنا کرد تا قبله گاهی باشد برای امت رسول ؛ تا مولِدی باشد برای علی (علیه السلام) .

اینجاست که ابراهیم آزموده شد به ذبحٍ عظیم تا به مقام امامت رسید ؛ تا از شیعیان علی (علیه السلام) قرار گرفت . (و انّ شیعته لابراهیم)

اینجاست محل استیصال هاجر بین صفا ؛ بین مروه . . .

اینجاست مروه ؛ اینجاست صفا ، اینجا زمزم در زیر پای اسماعیل جاری شد تا امروز شفا باشد ، برای من ، برای تو . . .

اینجاست آرامگاه قریب به ۷۰ پیامبر که یوسف ،نوح و . . . از جمله آنهاست .

اینجاست که امامت بر دوش نبوت رفت تا کعبه را از بت کده به قبله گاه یکتا پرستان تبدیل کند .

اینجاست که آخرین ذخیره الهی ندای " انّ جدی الحسین " سر می دهد تا بگوید که به انتقام خون چه کسی قیام می کند . . .

اینجاست حرا ، جایی که ندای اقرأ باسم ربک طنین انداز شد . . .

اینجاست عرفات ؛ اینجاست منی ، اینجاست صحرایی که میعادگاه سالیانه حجاجی است که گردهم می آیند تا در کنار مولایشان حج بجای آورند . . .

ولی بدانیم اینجا کجاست تا مبادا کج رو باشیم  . . .

             کعبه این سنگ نشانی است که ره گم نشود

                                    حاجی احرام دگر بند ، ببین یار کجاست

                                                                                     مکه مکرمه

                                                                                  فروردین 1388

                                                                                 ربیع الثانی 1430

وداع بقیع ، وداع نبی

یه مدیــــــنه ، یه بقیـــــــــــــــع ، اون امامیــــــــــــــکه حرم نداره . . .

                                                                     یه وداع ، یه نبـــــی . . .

گذشت بقیع ، گذشت کوچه های ، رغم و غصه ، گذشت لحظاتی که چشم می دوختیم به قبور بی سایبان ، گذشت باب جبرئیل . . .

تمام شد لحظاتی که وقتی سربلند می کردیم گنبد خضراء را می دیدیم ، گنبدی که دیگر سالخورده و خاک آلود شده . . .

تمام شد آن لحظاتی که در بین الحرمین خلوتی با ائمه داشتیم . . .

ای کاش می شد قعطه ای از خود را در این خاک جا گذاشت تا همواره زائر باشد ، زائر نور . . .

 

                                                                                                     ربیع الاول ۱۴۳۰

                                                                                                         فروردین ۸۸

                                                                                               شهاب کیایی / طه تهرانی فر

                                                                                                        مدینه منوره

 

شهر نورهای خاموش

اینجا مدینة النبی است . شهر علی ،  شهر فاطمه ، شهر رسول (سلام الله علیهم). شهر محسن زهرا .

اینجا روشناییش تاریکی است . دینش در قرآن خلاصه می شود و رسولش در مسجد . بقیعش بقیع نیست !

همه در گرد مسجد النبی جمع اند ولی ارزش رسول دانسته نمی شود .

اینجا زائران گم گشته ای دارند ، گم گشته ای که خود صاحب خانه است و آنها را دعوت کرده . به خانه اش که میروی ، روی قفل در نوشته شده است :" هو الحبیب الذی یرجی شفاعته . . . " دیگر اجازه خواندن نداری ، نمی توانی به در نگاه کنی ، چون وانمود می شود آنجا اتفاقی نیافتاده ، وانمود می شود این در هیچ گاه رنگ آتش به خود ندیده . . .!

در اینجا رسول خدا در عین عظمت و شکوه غریب است . در میان این مردم غدیر مفهومی ندارد . علی (علیه السلام) جز خلیفه ی چهارم منسبی ندارد ! برای زهرا (علیها السلام) جز دخت نبی شأنی قائل نیستند (که تازه اگر همین شأن هم باشد).

آری ، اگر در مشهد الرضا ، هشتمین اختر تابناک ، ایران را منور می کند ؛ اینجا 6 نور خاموش مانده اند .

شهری سراسر غم ، سراسر ماتم . نمی دانم اینجا باید به ماتم کوچه گریست یا به تشت پر از پاره های جگر . . . !

چه سرد است خاک بقیع که اگر نورهای مسجدالنبی نبود ، در شب دیده نمی شد . خاکی که از طلوع تا غروب آفتاب در معرض آفتاب سوزان حجاز است . به راستی چه با ادبند کبوتران بقیع که بر قبور پر می گشایند تا شاید قدری کمتر آفتاب سوخته شوند .

کمی از آنها بیاموزیم !

                                                                                                                 ربیع الاول ۱۴۳۰

                                                                                                                  فروردین ۱۳۸۸

                                                                                                                   مدینه منوره

مدینة النبی