شب‌های قدر - رايزنی‌های واقعی (پست 300 سايت)

اصولاً شب‌های قدر كه به آستانه‌ی زندگانی ما پای می‌نهند ۱، يك نشاط ذاتی در انسان پديدار می‌شود، يك شور و اشتياق عجيب كه بعضاً موجب و مقدمه‌ی برخی تحولات روحی نيز می‌گردد. شوری كه شايد مشابه‌اش را در محرم و صفر و گاهاً در رويدادهای ديگر بيابيم ولی آنها فقط مشابه هستند، اين يكی جنسش فرق می‌كند - نه اينكه بالاتر از آنهای ديگر است، قياس و رتبه‌بندی اينها محلش اينجا نيست - منظور اين است كه ذاتش متفاوت است. شايد بتوان گفت كه بی‌واسطه با خود پروردگار رايزنی می‌كنی! همين آخری را كه ياد كرديم، شيرينی بی حد و اندازه‌ی آن است. می‌خواهی تا محبوبت آنچه تقدير توست برای آينده، نيكو نگارد و از آنچه خيرش نمی‌چربد، بكاهد.

اما اينجا دو نكته عميقاً پا به جاست:

اول آنكه در كنار اين‌همه عظمت و معرفت و لطافت و زيبايي، روشن است كه برخی آفت‌های دنيايی و غيرالاهی نيز نفوذ كرده و رو به رشد خواهند گذاشت، يا با ظواهر درگير می‌كنند و به دنبال ته‌ديگ‌های بی‌مايه جستجوگر می‌نمايند و يا اصلاً بر صورت پرسش قلم نيستی كشيده و آن را در ذهن بی‌جلوه پندار می‌كنند. ...
اگر آن اولی باشيم كه فقط تلاش كنيم تا بخوانيم و بخوانيم و بخوانيم بی‌آنكه بفهميم و هرزمان كه سخن معرفت و اصلاحی نيز به پيش آيد، خاك‌آلود همان خواندن‌ها، خميازه‌های مستی و خماری سردهيم و همان‌طور كه بوديم گذر كنيم، كه خب فقط - البته تقريباً فقط - شب را گذرانده‌ايم و صد البته كه خسته نباشيم، چراكه شايد اقل بهره‌ها را از دريای منفعت‌ها صيد كرده‌ايم.۲ يعنی خيلی عادی هستيم!

دوم نيز، تكليفش از اول روشن‌تر است، بخار معرفت اولی حداقل ما را تا جايی ولو اندك مهيای تحرك می‌كند، امّا در اين مرتبه‌ی اخير همان بخار و غبار رقيق را نيز حول خويش نمی‌بينيم.
انسان وقتی خودش نخواهد و نپندارد و مايل نباشد، تقصير از آن ديگری نيست.

اين شب‌ها خوب است و عالی است كه انسان رنج عبادت به جان كشد و وقت خويش را به ندبه و ناله گذراند، اما حال و معرفت جايگاهی اَهَمّ دارد، آنجا كه معرفت باشد، الطاف و رحمت‌ها در سكوت و غير ادعيه نيز حاصل می‌شود چه رسد به همراهی آنان.
گرچه آن پروردگار رحيم و رحمانی كه نفسمان به وجود او گره خورده، همين كاستی‌ها را نيز با رأفت پرمايه‌ی خويش ارج گذاشته و دست رد بر سينه‌ای روانه نمی‌دارد ...

فَلَم أرَ مَوْلًی كريماً أصبَرَ علی عَبْدٍ لَئيمٍ ۳

------------------------------------------
۱. البته دقيق‌ترش شايد پانهادن ما به آستانه‌ی آنهاست!
۲. هرچند صيد كه شايد نتوان گفت، چرا كه در عرضه‌مان نمی‌گنجد؛ بلكه از روی كرامت و بزرگواری چيزی در كف تهی دستانمان گذارده‌اند و اينگونه امر برمان مشتبه گشته است!
۳. از دعای پرمعنای افتتاح

از وب‌نوشت حيران

اتل متل پهلوون ...

ابوالفضل سپهرابوالفضل سپهر، يکی از بازمانده‌های قافله‌ی رزمندگان هشت سال دفاع بود که چند سال پيش (در سال ۸۳) که در شرايط بسيار بد جسمی به سر می‌برد، بالاخره به مقام شهادت رسيد. 

شهيد سپهر يکی از شاعران دفاع مقدس بود که مجموعه‌ی سروده‌هايش مدتی پس از شهادتش با نام دفتر آبی منتشر شد. سروده‌های سپهر از لحاظ ادبی خيلی در سطح بالايی جای نداره ولی اون چيزی که موجب ارزش اونه محتوا و شفافيت و صداقت موجود در اونهاست. شايد بخش‌هايی از اونها رو شما هم با نام "اتل متل يه بابا" شنيده باشيد.

گفتم که به مناسبت روز جانباز، يکی از اون سروده های او که با این روز متناسبه رو اينجا بياورم، پس ادامه‌ی مطلب رو اگر حوصله داريد، بخونيد.

ادامه نوشته

سجاد به عظمت همان سجاد است!

با شنیدن نام امام سجاد، چه بر اذهانمان می گذرد؟  ناتوانی، بيماری، شکستگی، اسارت ...
و وای بر من شیعه‌ی اين امام که اين گونه پيرامون وجود پربرکتش می‌اندیشم. (آيا اصلاً می انديشم؟) امام سجاد عليه السّلام
آيا به حق او ناتوان بود که آن گونه در پی آن حادثه‌ی عظيم و اندوه فراوان در مصيبت پدر و يارنشان، مقاومت نشان داد و ايستادگی کرد؟ همان او بود که گام در تکامل مسير دشوار جهاد پدر برداشت و اين رسالت و امامت پر مسئوليت را ادامه داد. غم و اندوه اين مصيبت بزرگ را به جان خريد و قد خم ننمود تا اسلام حراست شود.
پس چرا اين قدر کوتاه‌فکری برایم از خود می‌پرورانم؟
اين مرد همان حسين است، همان مجتبی است، همان علی است، همان رسول خداست!(۱) چرا که کلهم نور واحد.
اگر صلاح و حکمت ايزدی بود اين امام عظيم الشأن نيز چون پدرش شمشير به دست می‌گرفت و جهاد می‌کرد، يا چون عمويش صلح می نمود، يا چون فرزندش ولايت عهدی می‌پذيرفت و يا ... و يا همچون خودش در پس شکيبايی و صبر، در مضامين نيايش الهی هدايت‌گری می‌نمود.
اين‌ها همه از زبان و قلم من که بسی ناقص و کم ظرفيت است به بيرون تراويده، حال ببينيم زيباترين توصيفاتشان را از زبان خود اماممان:
حضرت سجاد (عليه السلام) در مسجد شام و در حضور يزيد و يزيديان و پس گفته شدن ناسزا به اهل بيت و مدح معاويه، اين گونه خود را معرفی نمودنند و آن عبارات مشهور و معروف را که بسيار تأثیر گذارند را بیان کردند (که من بسيار خلاصه در ادامه مطلب می آورم):

ادامه نوشته

پرنده روشنگر !

دم دمای غروب یک روز اوایل زمستان چند صد سال پیش بود. سوز برف که همراه باد تا مغز استخوان نفوذ می کرد هرکسی را وامیداشت تا دنبال مفری و چاره ای بگردد. در میان این دشت عده ای بوزینه زندگی می کردند که سرما طاقتشان را طاق کرده بود. هرچه گشتند و فکر کردند راه گریزی نیافتند تا اینکه در دور دست نوری دیدند، نور که نه کورسوئی! گمان کردند نیم سوز آتشی باشد خوشحال و شادمان گرد آن جمع شدند و هیزم روی آن ریختند تا آتششان گرم تر و حرارتش بیشتر شود.
پرنده ای از آنجا می گذشت آنچه دید بوزینگانی بود که هیزم بر کرم شبتابی می ریختند تا آتش بگیرد و گرم شوند. برآشفت! که این بی خردان را هدایت باید!
مرد باخردی پرنده را دید که مانند اسفندی می جهد و سر وصدا می کند و می خواهد این جمع را متقاعد کند که این آتش نیست و کرم است و... . به پرنده گفت بگذار این جمع به حال خود باشند که این کار تو نیست! پرنده گفت هر کجا حماقت باشد باید با آن مبارزه کرد باید به دنبال دشتی بود به دور از سفاهت و حماقت!! باید روشنگری کرد برای همسایگان. مرد خندید!
در این حین پرنده به جمع نزدیک شد که ناگهان بوزینگان بر آن دست یافتند و سرش به سنگ کوبیدند و پر و بالش را به آتش خود دادند تا بیشتر بیافروزد !!
و بعد...
مرد راه خود گرفت و بوزینگان به آتش خود می دمیدند،کرم همچنان نقش آتش را بازی می کرد و پرنده ... 

عمره دانشجويی

ديگه تیتر خبر داره داد میزنه، چی بگم؟! :

دوستان دانشجويی که تمايل به سفر حج عمره‌ی دانشجویی دارند، می توانند از ۲۰ آبان ماه تا ۳ آذر ۱۳۸۷ از طريق اينترنت (سایت لبيک www.labbayk.com) اقدام به ثبت نام اولیه نمایند.
پس از ثبت نام باید یک پرینت از اطلاعات خود گرفته و به امور حج دانشجویی دانشگاه خود مراجعه کنید، تا حضور شما تثبیت گردد و در قرعه کشی ۵ آذر ماه شرکت داده شويد.
مابقی توضیحات رو هم در همون سايت پیدا می کنید.

هرکی قسمتش شد بقیه رو هم دعا کنه (من رو علی الخصوص)!