شهر نورهای خاموش
اینجا مدینة النبی است . شهر علی ، شهر فاطمه ، شهر رسول (سلام الله علیهم). شهر محسن زهرا .
اینجا روشناییش تاریکی است . دینش در قرآن خلاصه می شود و رسولش در مسجد . بقیعش بقیع نیست !
همه در گرد مسجد النبی جمع اند ولی ارزش رسول دانسته نمی شود .
اینجا زائران گم گشته ای دارند ، گم گشته ای که خود صاحب خانه است و آنها را دعوت کرده . به خانه اش که میروی ، روی قفل در نوشته شده است :" هو الحبیب الذی یرجی شفاعته . . . " دیگر اجازه خواندن نداری ، نمی توانی به در نگاه کنی ، چون وانمود می شود آنجا اتفاقی نیافتاده ، وانمود می شود این در هیچ گاه رنگ آتش به خود ندیده . . .!
در اینجا رسول خدا در عین عظمت و شکوه غریب است . در میان این مردم غدیر مفهومی ندارد . علی (علیه السلام) جز خلیفه ی چهارم منسبی ندارد ! برای زهرا (علیها السلام) جز دخت نبی شأنی قائل نیستند (که تازه اگر همین شأن هم باشد).
آری ، اگر در مشهد الرضا ، هشتمین اختر تابناک ، ایران را منور می کند ؛ اینجا 6 نور خاموش مانده اند .
شهری سراسر غم ، سراسر ماتم . نمی دانم اینجا باید به ماتم کوچه گریست یا به تشت پر از پاره های جگر . . . !
چه سرد است خاک بقیع که اگر نورهای مسجدالنبی نبود ، در شب دیده نمی شد . خاکی که از طلوع تا غروب آفتاب در معرض آفتاب سوزان حجاز است . به راستی چه با ادبند کبوتران بقیع که بر قبور پر می گشایند تا شاید قدری کمتر آفتاب سوخته شوند .
کمی از آنها بیاموزیم !
ربیع الاول ۱۴۳۰
فروردین ۱۳۸۸
مدینه منوره

پایگاهی برای گردهمایی لحظه به لحظه و مجازی فارغ التحصیلان دورهی 12 دبیرستان و راهنمایی احسان