دوازدهمین جلسه دوره

دوازدهمین جلسه دوره روز جمعه ۷ آبان ماه، از ساعت ۱۸ در منزل جناب آقای کيانپور برگزار گرديد. در اين جلسه، جناب آقای مهندس حاتمی حضور يافتند و دقايقی به گفتگو و تبادل نظر پيرامون برخی مسائل اجتماعی پرداختند.

اين جلسه با حضور بيش از ۳۰نفر از دوستان هم دوره ای همراه بود.

از آقای سينا کيانپور و خانواده محترم شان متشکريم.

تلخي بي پايان

یادم نمی رود که یک بعد از ظهر داغ و خاکی و چرک، کنار ریل فراموش شده ی قطاری که جیغ هایش شبیه ترس هایمان بود نشسته بودیم، دل دل می زدیم که قصه ای داریم و فیلمی داریم و در این فیلم آدم هایی داریم که میانشان گیر افتاده ایم و نمی دانیم طرف کدام را بگیریم.

قصه ی ما درباره ی گناه بود، درباره ی قتل بود، درباره ی عشق بود، درباره ی مجازات بود و احساس... احساس. درباره ی همه ی آن چیزهایی که انگار عیب ترین عیب ها بود اما بخشیدنی می شد وقتی که فهمیدنی می شد و وقتی می شد فکر کرد و شاید، شاید، حق داد.

یادم نمی رود جمله اش را که "خوب نگاه کنی می بینی که چند بار در این فیلمنامه کلمه ی «حق» شنیده می شود. بارها شنیده می شود. از زبان خیلی ها، هر کسی به قد خودش، در حد خودش، به زبان ناقص یا کامل خودش... هر کس به شکلی این واژه را می گوید. پیش از این که آن ها مهم باشند، واژه ی «حق» است که باید شنیده شود. ده بار. صد بار. آن قدر که یاد همه بماند."

این یکی از نخستین چیزهایی بود که از اصغر فرهادی آموختم. که حق را باید آن قدر گفت که یاد همه بماند.

نگفتن حق سخت است. درد دارد. به دل آدم می ماند.

حرف حق... قضاوت این که حرفی حق هست یا نه شاید کار هر کسی نباشد.

اما این که انسان ها حق دارند حرف بزنند را، به قول خودش، یک بچه ی پنج ساله هم می فهمد.

این چند خط هنوز هم شاید تکاندن غبار از این صفحه به حساب نیاید. چرا که غبار این اطراف بوی گند همین نگفتن ها را می دهد. نگفتن هایی که از ریخت می اندازندت.

این چند خط شاید فقط صدای چهار تا استخوان است که زیر بار این همه حرفی که نتوانستیم بگوییم و نتوانستیم بشنویم خرد می شوند.

این چند خط معنی طرفداری و نرخِ وسطِ معرکه و لشکرکشی نمی دهد. این چند خط افاضاتی در باب تعیین حقوق فیلمساز و هنرمند نیست. این چند خط، حیرت است. وحشت است. ناباوری است نسبت به فاصله ی باور نکردنی میان حقِ «گفتن» و منطقِ «نگفتن» . خشم است به نفع هر آن چیزی که قرار است بشود اسم حق -اسم حرف- رویش گذاشت. همدردی است از طرف هر کسی که ناحق شنیدن را درک کرده، با کسی که به تازگی ناحق شنیده و من، لا اقل من، خبر دارم که روزی پامال کردن حق برایش درد بزرگی بود.


یادم نمی رود روزی را که فیلممان پایان نداشت، از ترس این که تمام شود و توی دل آدمهای خیالی اش حرف نگفته ای مانده باشد هنوز.

نمی دانم آقای فرهادی، نمی دانم چطور شده که ارزش کار و بارمان، دغدغه های مان، ادعاهایمان، آرزوهایمان، توی این تورمِ خودی و ناخودی ست که از سکه می افتد. نمی دانم.

اما جای خالیِ حرف حق درد می کند، آشنای قدیمی سالهای شهر زیبا. می فهمی که.

پی نوشت: این متن صاحب پانزده مرتبه تکرار واژه ی حق است.


برگرفته از وبلاگ ترانه علیدوستی

سفر قم برگزار شد.

روز سه شنبه ۱۶ شهریورماه ۱۳۸۹ (۲۷ ماه مبارک رمضان) سفر قم و جمکران دوره ۱۲ طبق روال هرساله برگزار گرديد.اين سفر از نزديکی های ساعت ۱۵ روز سه شنبه تا ساعات ابتدايی بامداد روز چهارشنبه به طول انجاميد.

در اين سفر نيم روزه، جمعی ۲۱ نفره از دوستان دوره ۱۲ به حرم حضرت معصومه (ع) و مسجد مقدس جمکران مشرف شدند. پس از اذان مغرب نيز، صرف افطار و توقف در مجمتع مهتاب در برنامه جای داشت.

تصوير مربوط به اين سفر متعاقباً در سايت درج خواهد شد.

سفر قم و جمکران تابستان 1389

حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها)طبق سنت سال های گذشته، امسال نیز به امید خدا روز سه شنبه ۱۶ شهريور (۲۷ ماه مبارک رمضان) بعد از نماز ظهر عازم قم و جمکران خواهیم شد.

هزینه های این سفر که مشتمل بر اتوبوس و افطار می باشد، ۱۵۰۰۰ تومان برآورد شده است.

دوستان عزیزی که تمایل دارند در این سفر نورانی و پربرکت حضور یابند، حداکثر تا تاریخ ۱۰/۶/۸۹ مبلغ فوق را به یکی از اعضای شورا برسانند.

(آقایان تهرانی فر، فائضی، سیف، برادران تقی پور، قربانی، بلوکات)

درگذشت پدربزرگ آقای خرازی

انا لله و انا الیه راجعون

باخبر شدیم که پدربزرگ آقای امیرحسین خرازی روز سه شنبه ۲۶/۵/۸۹ از دنیا رفته اند.

ضمن عرض تسلیت به آقای خرازی و خانواده محترم شان، به اطلاع می رساند که مجلس ختمی بدین مناسبت، روز جمعه ۲۹مرداد از ساعت ۱۷ تا ۱۹ در مسجدجامع قلهک برگزار می شود.

خداوند روح ایشان و همه گذشتگان را مشمول رحمت و برکت خویش گرداند.

پیامبر(لینک اضافه شد)

به نظر می آد جریانی در سینما امریکا شکل گرفته که سالها پیش بعد از جنگ ویتنام هم شاهدش بودیم.دوره ای که پسران به جنگ رفته مرد به جامعه امریکا برگشتنند.مردانی که در جایی دور از خانواده هاشون و جامعه مردی رو به سبک خودشون تجربه کردند و حالا باید خودشون رو با قواعد مردانه ولی شکننده دنیای اطرافشون سازگار کنند.در دوره بعد از جنگ ویتنام فیلم های "اینک آخرالزمان"،"متولد چهارم جولای" و"غلاف تمام فلزی" ساخته شدند.در سینمای خودمون هم فیلم "آژانس شیشه ای" از این نوع بود.حالا در دو سال اخیر فیلم های ضد جنگ یا دقیق تر فیلم هایی که روایت زندگی قهرمان های قهرمان های از جنگ برگشته است در اثار شاخص سینمای امریکا دیده می شوند.جریانی که فکر کنم از فیلم های مهم شروع کننده اش in the valley of elah باشه و در سال قبل با سه فیلم "برادران"،"hurt locker و "پیامبر" ادامه پیدا کرد.یکی از مهم ترین شاخصه های این فیلم ها بازی های عالی نقش های اصلی و مکمل فیلم ها بود که در باور پذیری و تاثیر گذاری این فیلم ها نقش مهمی داشت،در برادران بازی درخشان توبی مکگوایر که باور نمی کردم در بازی کردن نقشی غیر از اسپایدرمن اینقدر موفق باشه یا ناتالی پورتمن زجر کشیده و حتی جک جینهال(توانمندی این دو تا رو می دونستم برای همین شگفت زده نشدم.)یا قهرمانی که زندگی از دست رفته اش رو به جای کوکائین مثل قهرمانان جنگ ویتنام در خنثی کردن بمب در عراق جستجو می کنه و در آخر فیلم محبوب من از بین این موج،پیامبر،فیلمی در مورد جانبازی که تازه از جنگ عراق برگشته بعد از طی کردن مراحل بهبود برای ادامه مدت تعهد خدمتش، ماموریت اطلاع دادن کشته شدن سربازان امریکایی به خانواده هاشون بهش ابلاغ میشه.سربازی که با این برنامه به جنگ رفته بود که هرگز برنگرده(به عنوان مثال جدا شدن از نامزدش)حالا وظیفه داره خبر کشته شدن دیگر سرباز ها رو به خانواده هاشون اعلام کنه و شاهد زجر کشیدن بازماندگان جنگی باشه که خودش توش شرکت داشته.فیلم به دو نکته تاکید داره یکی وضع قهرمان تنهای از جنگ برگشته و دیگری وضع خانواده هایی که جنگ روشون تاثیر گذاشته.سرباز تنهای از جنگ برگشته تنها کسی رو که کنارش می بینه افسر مافوق از خود راضیشه که فکر می کنه همه چیز رو می دونه،با سبک زندگی عجیب.تقابل این دو شخصیت یکی از اصلی ترین موضوعات فیلم میشه که فقط در یک مستی و درد به تفاهم ختم میشه.کلا با توجه به تاکیید فیلم به روابط انسانی پیشنهاد می کنم که حتما فیلم رو ببینین چون خیلی قابل توضیح نیست.

دقت کردین چقدر زندگیمون تحت ناثیر اخبار قرار داره؟کافیه که پیامبری بیاد خبری بده و زندگی دگرگون بشه فقط به شرطی که به عمق خبر پی ببریم.شروع اعلام مهمترین خبر مبارک.

لینک:http://tinyurl.com/messnger

 

تقاطع

امشب فیلمی از صدا و سیمای ایران پخش شد به نام تقاطع، که “گزارشی پژوهشی” از مرگ ندا آقاسلطان ارائه می داد. بسیار مستفیض شدم. به نظرم اتفاق فرخنده ای بود پخش این فیلم.

روز اول گفتند فیلم اصلا جعلی است و ندا آقاسلطان در یونان است.

بعد گفتند خبرنگار بی بی سی صحنه سازی کرده که ندا را بکشند و او فیلم بگیرد.

بعد سفیر ایران در مکزیک اعلام کرد که گلوله ای که “در سر ندا پیدا شده”، از نوعی نیست که در ایران وجود دارد.

بعد آقای ضرغامی دوباره گفت فیلم جعلی است.

بنده خدایی به نام آرش حجازی پیدا شد که سر صحنه بود و وقتی دید این همه دروغ می گویند و خون بیگناهی دارد پایمال می شود، نتوانست تحمل کند و به سخن در آمد. گفت اولاً که فیلم جعلی نیست و ندا جلوی چشم های من مرد. بعد هم گفت که مردم جسد ندا را برداشتند و در یک پژو ۲۰۶ گذاشتند و بردند، هرچند دیر شده بود و ندا مرده بود. آخرش هم گفت که بعد از دور شدن پژو با جسد ندا و معلم موسیقی، مردم فردی را گرفتند که سبیل و هیکل تنومندی داشت و فریاد می زد که نمی خواستم بکشمش. مردم پیراهنش را درآوردند و کارت های شناسایی اش را که نشان می داد عضو بسیج است، گرفتند.

رئیس نیروی انتظامی، آقای احمدی مقدم، گفت که کل ماجرا دروغ است و پای خود آرش حجازی وسط است و اصلا اینترپل به دنبال آرش حجازی می گردد.

اینترپل اعلام کرد که نه خیر، این طور نیست و دولت ایران دروغ می گوید.

آقای احمدی مقدم گفت من کی گفتم اینترپل دنبالش می گردد، این ها را رسانه ها از خودشان در آورده اند.

ده پانزده روز بعد کارت های شناسایی عباس کارگر جاوید و بعد هم فیلمی هم از صحنه ای که مردم پیراهن کارگر جاوید را درآورده بودند، منتشر شد.

فیلم دقیقا با گفته های آرش حجازی تطبیق می کرد. آرش حجازی عکس را که دید، گفت بله این همانی است که بعد از مرگ ندا مردم گرفته بودند.

گفتند حجازی دروغ می گوید و اصلا چنین فردی آنجا نبوده و کارت ها جعلی است و با فوتوشاپ درستش کرده اند.

بعد هم خواهران بسیجی شال و کلاه کردند و رفتند “خودجوش” جلوی سفارت انگلیس تجمع کردند و تئاتر گذاشتند که اصلا این آرش حجازی خودش قاتل است و برش گردانید تا “خودجوش” ازش اعتراف بگیریم (البته برای این تجمع مجوز وزارت کشور لازم نبود).

در این میان البته مجوز انتشارات کاروان را هم لغو کردند و به کتاب هایش هم دیگر مجوز ندادند و اجازه تجدید چاپ کتاب های قبلی اش را هم ندادند تا ۲۲ کارمندش بیکار بشوند تا برایشان درس عبرتی بشود که برای آدمی مثل حجازی کار نکنند. خود حجازی هم بعد از حرف هایش تحت تعقیب قرار گرفت و ده ها بار به مرگ تهدید شد.

اما هنوز دل آقایان خنک نشده بود، چون ویدئوی ندا و شهادت آرش خان کار خودش را کرده بود و تمام دنیا اخم هایشان را به سمت ایران گره کرده بودند.

بعد به صورت “خودجوش” فیلمی ساختند و از شبکه رسمی پرس تی وی پخش کردند و در آن گفتند اصلا ماجرا از این قرار است که آرش حجازی و پناهی معلم موسیقی و ندا تیمی فرستاده از سوی خارجی ها بودند و ندا خون روی صورت خودش ریخت که مردم فکر کنند تیر خورده. بعد هم وقتی سوار پژو ۲۰۶ شدند، آرش حجازی و پناهی تیر خلاصی به ندا زدند و کشتندش و به کمک راننده که دستش توی کار بود، بردندش.

بعد شبکه اچ بی او فیلمی ساخت و برای اولین بار صحنه ای را پخش کرد که مردم جسد ندا را در ماشین می گذاشتند و آرش حجازی هم در تصویر نبود.

حرص دوستان وزارت اطلاعات کلی درآمد که پس چرا آرش حجازی سوار ماشین نشده، او که قرار بود در ماشین با گلوله ندا را بزند! پس حالا دمار از روزگارش در می آوریم که سوار ماشین نشده.

فیلم تقاطع را ساختند و در آن به آرش خان تاختند که اصلاً تو پزشک خیلی بدی هستی! اصلاً تو پزشکی؟ مدرکت کو؟ اگر پزشک خوبی بودی، سوار ماشین می شدی و می رفتی تا سناریوی قبلی ما درست در بیاید و مجبور نشویم دوباره ازاول سناریوی جدیدی بسازیم. حالا دیگر اصلا از فیلم قبلی اظهار بی اطلاعی می کنند. ظاهراً همین طوری مثل علف هرز، “خودجوش” از سبد برنامه های پرس تی وی درآمده بود!

اما این فیلم آخری از همه بهتر بود. چون دولت ایران خیلی چیزها را پذیرفت:

۱٫ ندا آقاسلطان واقعا کشته شده، در یونان نیست.

۲٫ فیلم هم جعلی نبوده.

۳٫ ندا واقعا در صحنه تیر خورده و پمپ خون هم دستش نبوده و دخیل در توطئه ای هم نبوده.

۴٫ آرش حجازی قاتل نبوده.

۶٫ بر خلاف گفته سفیر ایران در مکزیک، نه تنها گلوله به سر ندا نخورده بوده، بلکه اصلا گلوله را پیدا نکرده بوده اند! (بماند که چرا گزارش های پزشکی قانونی یک سال بعد منتشر می شود آن هم از طرف خبرنگار پرس تی وی و نه از طرف پلیس ایران).

۵٫ از همه مهم تر، عباس کارگر جاوید وجود دارد، آن روز در صحنه بوده (خودجوش، چون قرار نبوده کار عملیاتی بکنند)، بعدش هم از دست مردم کتک خورده. (البته آقای پناهی گفتند که نشنیدند ایشان فریاد بزند که نمی خواستم بکشمش. حق هم داشتند. چون همان طور که بارها گفته ام، مردم عباس کارگر جاوید را بعد از دور شدن آقای پناهی و ندا در پژو ۲۰۶ گرفتند. بنابراین آقای پناهی اولین بار بود که ایشان را می دید! نکته جالب تر اینکه در این یک سال هیچ کس نتوانست عباس کارگر جاوید را پیدا کند جز این خانم فیلمساز “مستقل”!)

هرچند، چون آقای کارگر جاوید شخصا گفته اند که اسلحه نداشته اند و قسم می خورند که دخالتی در ماجرا نداشته اند، پس حتما راست می گویند و نیازی به تحقیق بیشتر یا بازجویی یا محاکمه نیست.

این یک قدم بزرگ به جلو است. یک چیز مهم ثابت می شود. در یک طرف روایت آرش حجازی قرار دارد و در یک طرف روایات دولت ایران. روایات دولت ایران تا به حال چندین بار عوض شده، اما روایت آرش حجازی همان روایت است و هر روز که می گذرد، حقیقت گفته هایش بیشتر آشکار می شود. در یک طرف آرش حجازی قرار دارد که برای شهادت دادن بر چگونگی قتل یک بی گناه نه تنها چیزی به دست نیاورد (جز آرامش وجدان)، که آواره شد، امنیتش را از دست داد، کارش را ازش گرفتند، دیگر خانواده اش را هم نمی تواند ببیند، دسترنج تمام عمرش بر باد رفت، اما پای حرفش ایستاد. در طرف دیگر دولتی قرار دارد که تمام آبرویش را با شهادت ندا و شهادت دادن آرش حجازی از دست داد و به هر فریب و نیرنگ و دروغی متوسل شد تا این آبرو را دوباره باز بخرد و در این میان از هیچ کاری فروگذار نکرد.

مهم نیست اگر ثابت کنند من پزشک بدی بودم. من هیچ وقت ادعا نکردم که پزشک برجسته ای هستم. چه فرقی می کند؟ مهم این است که بی گناهی کشته شد و قاتلان گام به گام در دام خودنهاده افتاده اند، با هر دست و پا بیشتر گرفتار می شوند و خروجی ندارند.

قاتلان به مکر خدا گرفتار شدند و مکرو مکرالله والله خیر الماکرین.

در این باره بیشتر حرف خواهم زد.

یا حق

آرش حجازی

21 خرداد 1389


پ.ن:

1-برگرفته از وبلاگ آرش حجازي. (http://www.arashhejazi.com)

2-مستند ياد شده ("تقاطع") جمعه شب همين هفته، از شبكه سه سيما پخش شد.

3-نظرخواهي فعال است.


جلسه دوره برگزار شد.

يازدهمين جلسه دوره ۱۲، روز جمعه از ساعت ۱۸ به ميزبانی آقای محمدحسين گرکانی برگزار گرديد.

در اين جلسه که با حضور ۲۶ نفر از دوستان هم‌دوره‌ای همراه بود، جناب آقای کيوان حضور يافتند و دقايقی را به گفتگو پيرامون مباحث مديريت زمان پرداختند.

جلسه دوره يازدهم جلسه دوره يازدهم جلسه دوره يازدهم

چند موضوع کم ربط

1.در نتیجه حوادث پس از انتخابات! صدا و سیما در تولید بعضی برنامه هاش بازنگری کرده.هم در زمینه فرم و اجرا برنامه ها و هم در محتوا برنامه ها.تغییر در فرم که کاملا قابل مشاهده است مخصوصا در شبکه یک که ادعای سراسری بودن دارد.یک نگاه به دکور و جلوه های بصری اخبار و نحوه اجرای مجری ها این تغییر رو نشون میده.البته این تغییر خیلی به اخبار بوی بی بی سی داده.یا تولید یک برنامه سیاسی در همین شبکه(اسمش رو نمی دونم،سایت شبکه هم واقعا اطلاعات جامع در اختیارم گذاشت!) که 2 مجری مرتبا سعی می کنند با تصاویر آرشیوی و تناقض هاشون آبروی غرب رو ببرن و به همه تصویری عریان از وضعیت سیاست های خارجی اروپا و امریکا نشون بدن.فقط معلوم نیست که این نحوه اجرای دو نفره با حرکت اضافه و اغراق شده دست و بدن به همراه زوایا و حرکات خارج از عرف دوربین در محیط باز از کجای فرهنگ ما کشف شده و به این برنامه تزریق شده.یک بازنگری دیگر در مورد محتوا برنامه هاست که نمودش در زیاد شدن برنامه های گفتگو محور است و بحث های مطرح شده در این برنامه ها.برنامه هایی مثل "د.ا.ف."(دیروز،امروز،فردا)،آژیر،بدون حاشیه،میز گرد های زیاد شبکه 4،پخش زنده شدن برنامه نقد سریال و فیلم های شبکه 5 وبرنامه "هفت" که بعد از چند سال که از مطرح شدن ایده نود سینمایی گذشت بالاخره شروع شد.من معمولا برنامه داف رو نگاه می کنم چون واقعا بحث های خوبی توش مطرح میشه،همیشه هم در نهایت به مبانی پایه ای در همه امور می رسن و همین جا است که تقابل عقیده ها مشخص میشه.البته معمولا مهمان برنامه اشتباهات اساسی در منطق و نحوه استدلال دارد(اوجش در دادگاه شریعت مداری-شبکه 4- که با استدلال "آقای قاضی شما چشمتون رو ببندین بعد به من بگین این کسی که من توصیف میکنم به جز جاسوس موساد کی میتونه باشه؟"باب جدیدی در منطق باز کرد)(محکوم به طرفداری از شیرین عبادی نشم،منظور نحوه استدلال است)ولی به هر حال دیدن برنامه رو توصیه می کنم.

2.طبق بیانیه تهران فعلا تهیه سوخت راکتور تهران بدست غربی ها می افته برام عجیب بود،سرچ کردم، تو صحبت های آقای خامنه ای به این جملات رسیدم:

يكى از مسائلى كه در اين مذاكرات جهانى مطرح شد و آن را بعضى از اروپاييها و ديگران گفتند، اين بود كه ما نه تنها با انرژى اتمى صلح‏آميز در ايران مخالفتى نداريم، بلكه خودمان برايشان نيروگاه مى‏سازيم و خوراكش را هم مى‏دهيم. از نظر ما اين موضوع قابل قبول نيست؛ زيرا آن نيروگاهى كه غربيها بخواهند براى ما بسازند و سوختش را هم بدهند، به درد ايران نمى‏خورد؛ آن به گروگان دادن ايران و ايرانى است! من يك وقت راجع به نفت گفتم اگر اين نفتى كه دست كشورهاى اين منطقه است، در دست اروپاييها بود و بنا بود آنها به شما مردم ايران و مردم ساير كشورهايى كه امروز نفت توليد مى‏كنند، بفروشند، براى هر استكانش جانِ شما را مى‏گرفتند! حالا ميليونها بشكه را به قيمت ثمن‏بَخس مى‏خرند و پولى كه بابت آن مى‏دهند، مثل ندادن است. اگر غربيها بخواهند سوختِ نيروگاه ما را بدهند، آن را به هزاران شرط مى‏دهند: چرا فلان حرف را گفتيد؟ نمى‏دهيم؛ چرا فلان حرف را نگفتيد؟ نمى‏دهيم! جمهورى اسلامى زير بار اين حرفها نمى‏رود. ما سوختِ نيروگاه را خودمان توليد مى‏كنيم، كه از لحاظ مقرّرات بين‏المللى هم مجاز است. البته تهيه سوخت داراى فناورىِ بالا و فرآيند بسيار مهم، پيچيده، حسّاس و اثرگذار در سطح عام و فناورى كشور است.

این همه ابرو خرج کردیم،مملکت رو بد نام کردیم،صنعت کشور رو به خاطر تحریم تا حد نابودی بردیم(اگرم برگرده یک عقب موندگی سنگین به بار آوردیم)به خاطر هیچی؟نمی گم الان راه دیگری جز این بیانیه داشتیم،این بیانیه اجبار زمان بود و شاید واقعا الان پیروزی باشه ولی فقط ضرر رو کم کرده.این همه سال تبلیغات خود کفایی و جشن هسته ای،آخرش هم نتیجه شد خلاف آرمان ها؟

3.جنتی تو نماز جمعه اخیر این جملات رو گفت:


مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی 2 سال قبل در این خصوص به امضا رسید اما آن را در قفسه گذاشته و درش را بسته اند. شما این متن را امضا کرده اید حال چرا اجرا نمی کنید من همان زمان که تصویب شد حضور داشتم و گفتم شما باید از یک نقطه شروع کنید شما مقصرید از حقوق بگیران و کارمندان خود شروع کنید دانشگاه و دانشجو در اختیار شماست با این شرایط گزینش کنید اگر نه کمیته انضباطی وارد عمل شود، دانشجو نمره می خواهد ناچار است دستور دهید عمل کند. در بیمارستانها و دانشگاه ها باید این عملی شود . نمی توانستید چنین کنید؟

من تحقیقات دینی در مورد حجاب ندارم ولی نتیجه روش بالا رو لمس کردم،فقط یک افتضاح به بار اومده ازش!اگر کسی در مورد حجاب و علت اجباری بودنش در جامعه و وظیفه حکومت،عملکرد ائمه و ... چیزی می دونه زحمت بکشه زکات علمش رو بده.

4.چرا صدا و سیما از دیدار مادران جاسوس های امریکایی با بچه هاشون تو هتل استقلال به صرف شیرینی و نهار رو پوشش نداد؟این که آخر بشر دوستی بود،فقط برا خارجی ها پخش کردن که اونا یاد بگیرن؟!آخه ما خودمون تهشیم!

آب و آتش

در عجبم كه چه رابطه اي ميان آب و آتش وجود دارد !

همينكه اسم فرزند را مي شنويم در ذهنمان فقط يك چيز نقش مي بندد: " آّب ".

باز هم رابطه اش را نفهميدم. پس چرا هر وقت اسم مادر به گوشمان مي خورد به ياد " آتش " مي افتيم؟

شايد شعله هاي آتش بر درب خانه ي علي، آب هاي كربلا را تبخير كرده است.

و شايد " آب و آتش "، دو عنصر اصلي حيات، خود را با نام اين مادر و فرزند جاودانه كرده اند.

مي گويند اگر حائل از میان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه می کند و آن را خاموش می سازد.

كاش حائل ميان آب و فرزند نمي شديم...

                                                                                                              م.ن