سلام

برای بخش معرفی کتاب و ادبیات،امین رضا می خواست چند نفر رو دور هم جمع کنه که با کمک هم این بخشو اداره کنن و به سرنوشت بخش سینمایی(منو و سینا) دچار نشه.(با تشکر از حسینی که بخش انتخاباتش هر چند ضعیف ادامه پیدا کرد.)چون حسینی خیلی احساس کمبود پست می کرد منم پا تو کفش امین رضا کردم تا امتحاناش تموم بشه خودش کارو شروع کنه.(چرا نادری به عنوان کارخونه ی مطلب سازی دیگه پست نمی ذاره؟)

در مورد جشنواره هم که قول مطلب داده بودم باید بگم که نتونستم بلیط بگیرم چون کلی دانشجوی بی کارتر از خودم بودن که از شب قبل شروع بلیط فروشی جلو در سینما خوابیده بودن!!!!کسی نمی تونه برام بلیط جور کنه؟؟

ناطوردشت-جی.دی.سلینجر

این کتاب در مورد 3 روز از زندگی  پسری 16 ساله به نام هولدن کالفیلد است که در در حدوده دهه ی 30 میلادی در امریکا زندگی می کنه.می تونم بگم که تا حالا هیچ کدوم از کتابایی خواندم قهرمانی اینقدر عوضی نداشتن!یه پسر فوق العاده بدبین که برای 5 دقیقه بعدش نمی تونه برنامه ریزی کنه،بی نهایت کله شق و از خود متشکر!تقریبا هر صفت اخلاقی بدی که بتونین تصور کنین تو وجود این پسر وجود داره!جالبتر جواب من به این سوال بود که چرا من این کتاب 330 صفحه ای رو تو 24 ساعت خواندم؟

من در تمامی لحظات فکر می کردم دارم داستان زندگی خودمو می خوانم!!!!!این شخصیت عوضی طوری خلق شده که من خودمو به جاش تصور نمی کردم بلکه خودمو به جاش می دیدم!!

کتاب ضرباهنگ سریعی دارهو معمولا در هیچ صحنه ای بر خلاف رمان های کلاسیک خیلی به توصیف صحنه نمی پردازه.همین موضوع علاوه بر سریع کردن ریتم داستان ،یه اثر جادویی دیگه داره:داستان مستقل از زمان و مکان شده و به راحتی میشه اونو تو  هر نقطه از جهان و در هر زمان تصور کرد.کاری که من کردم:تصور ایران در بهمن سال 1387 بود.

داستان از دید قهرمانش تعریف میشه و همین دست نویسنده رو برای بیان تمام افکار مغشوش و دیوانه وار هولدن باز گذاشته.نویسنده هم کاملا توانایی خودش رو نشون داده و با مهارت و ظرافت طرز فکر یک جوان گیر کرده در دنییایی مخالف خواسته هاش رو نشون داده.

کتاب 26 فصل دارد که در 25 تا از اون ها داستان به سرعت جلو میره.تقریبا هم در هر فصل به یک قسمت از ماجراهای انسان ساز هولدن رو به رو میشیم و به آهستگی مسیر تغییر اونو می بینیم .من از 2 فصل کتاب بی نهایت لذت بردم.به ترتیب :فصل 25 که روایتی استثنایی برای جمع بندی و نشان دادن تغییرات در هولدن در زمینه ای معصومانه بودو فصل چشم گیر دیگر این کتاب فصل 13 بود.در این فصل هولدن در موقعیت برقراری ارتباط با یک فاحشه قرار می گیره و خودش نمی دونه می خواد چه کاری انجام بده!این فصل برای من فوق العاده تاثیر گذار بود.

کتاب توسط انتشارات ققنوس و به ترجمه ی احمد کریمی منتشر شده.چاپ های دیگری هم از کتاب در بازار موجود است ولی من از ترجمه ی این کتاب خیلی لذت بردم چون کاملا لحن عامیانش و اصطلاحات دبیرستانی ها رعایت شده بود.برای مثال بندی از داستان رو می نویسم:

...ادبانکی دبیر ورزش مدرسه بود.استرادلیتر از نوچه های او حساب می شد،برای اینکه توی تیم بیسبال بازیکن وسط بود و هر وقت که اتومبیل لازم داشت از ادبانکی می کرفت.شاگرد ها حق نداشتند که اتومبیل معلم ها را بگیرند.اما این ورزشکار های حرامزاده برای خودشان یک باند بودند و با هم اتحاد داشتند.من به هر مدرسه ای که رفته ام دیده ام که تمام این ورزشکارهای حرامزاده با هم اند و هیچ کس را به باند خودشان راه نمی دهند....

قسمتی از نوشته ی پشت جلد کتاب رو هم می نویسم ولی با توصیف خودم از کتاب بیشتر حال می کنم.

هولدن کالفیلد، قهرمان رمان ناطور دشت،بیگانه ای است از جنس بیگانگان جهان، جوانی جسور و جستجوگر که حدیث جستجو و جستجوگر را به تصویر می کشد.هولدن به تعبیر خالقش از جهان «عوضی»،جهانی به وسعت زمین، گریزان است و به جهان «قشنگ»، جهانی محدود با مردمانی به نا گزیر قربانی،تعلق دارد،همراه با همراهان انگشت شمارش در پی مفهوم زندگی،سرگردانی را مکرر می کند و از یاسی به یاسی دیگر فرو می آید.