وحدت اسلامی در آینه ی حقیقت
با عرض سلام خدمت همگی
خوشحالم که در جامعه ی ما سایت هایی این طور باشند که در آن جمعی از شیعیان به تبیین و بحث در مورد مسائل اعتقادیشان و تعیین مصادیق آن به طور عملی برای وارد کردن آن در زندگانی یشان باشند . از این بابت به همه ی موسسین و شرکت کنندگان در بحث تبریک می گم و آرزومند دستیابی به حقیقت برای همه ی این عزیزان هستم.
برای جمع بندی بحث شما با نهایت علاقه ابتدا مطلب و بعد تمامی 48 نظر را مورد توجه قرار دادم و به نظرم رسید که با بیان موضوعی که در زیر خدمت شما بزرگواران ارائه خواهم کرد بحث شما به طور مناسبی جمع می شود. برای این منظور به سراغ مطلب اصلی می ریم و جمله به جمله ی آن را مورد بررسی قرار میدیم.در ضمن مرا ببخشید اگر جایی نتوانستم به قدرت شما بزرگواران مطلب را تحلیل کنم:
• ابتدا به سراغ کلمه ی وحدت اسلامی می ریم که موضوع این مطلب قرار گرفته است. کلمه وحدت یعنی مشترک شدن در عمل در موضوع یا موضوعاتی با شخص یا گروهی خاص برای هدفی مشخص. حال به سراغ انطباق این تعریف با وضعیت موجود برای خود می رویم. با توجه به وضعیتی که در حال حاضر در مورد وحدت در جامعه ی ما مطرح می شود می توان 3 مورد را بیان کرد که در ادامه به تبیین آن می پردازیم:
1- وحدت کشور ایران با کشور های عربی در عملکرد سیاسی و موضع گیری های جهانی و حوزه تصمیم گیری های امنیتی و اعتلای علمی و بیشرفت های صنعتی و نظامی برای ایرانیان .( در این قسمت در ابتدا توجه ما باید به این جلب شود که ما با کشور ایران مواجهیم و نه جامعه ی اسلامی کشور ایران یعنی تلقی ما از یک ایرانی صرفا یک مسمان مذهب نیست بلکه شامل کلیمیان و مسیحیان وبقیه ادیان که گروندگانشان ایرانی هستند نیز می شود.پس با انطباق با تعریف وحدت گروه 1 ایرانیان و گروه 2 عرب زبانان به صورت عام از همه ی ادیان هستند. و هدف ما از این وحدت در واقع داشتن موضعی هماهنگ با عرب زبانان در مسائل سیاسی نظامی امنیتی و علمی است که به تشریح و بررسی همه ی آنها می بردازیم. در اینجا تاکید می کنم که نگاهم از جانب نگاه فردی ایرانی و موافق با سنن ایرانی بدون موضع گیری دینی است. در بحث سیاسی همه شما بزرگواران می دانید که اگر کشور ما با کشور های اروبایی و بخصوص آمریکا موافقت سیاسی پیدا می کرد می توانست از جهت پلیتیکی و سیاسی موقعیتی بهتر و موثر تر با کشورهای دیگر داشته باشد و این محدود کردن کشورها به کشورهای صرفا عربی مانع تعامل سیاسی ما و دیگر کشورها و صد البته داشتن دشمنان بسیار از جهت سیاسی است. که می توانست با تجدید نظر کردن در ارتباط با آنان ایران را به موقعیتی بهتر از جهت قدرت در این موضوع نائل گرداند. حال به سراغ موضوعات دیگر می رویم . از جهت امنیتی داشتن وحدت با کشوران اطراف ما که عمده عربی هستن بسیار کمک حال کشور ما از جهت محافظت مرزها و امنیت بین کشوری با این متحدین است. اما از جهت نظامی و علمی همه ی شما اگاه به موقعیت کشورهای عربی هستین که جز ضعف سخن و حرفی برای ارائه کردن ندارند تا آنجا که فشنگ تفنگهای خود را وارد می کنند. و در حوزه ی علمی بسیار مایه سرافکندگی است که موسسه عبداسلام که یکی از عرب زبانانی بود که در سالهای اخیر موفق به اخذ جایزه نوبل شد در ایتالیا است. و در مورد حفظ فرهنگی ایرانی اختلاف ما با عرب زبانان از جهت فرهنگی عیان و بارز است.
2- وحدت کشور جمهوری اسلامی ایران با کشور های عربی با اهداف بالا به اضافه حفظ دین اسلام به بیان مشهور. در اینجا لازم به تذکر است که معیار مرز مسلمانی و نامسلمانی را صرفا شهادتین می دانیم. شکست ما در اهداف مذکور ما در بالا بسیار مشهود است و پیشاپیش مورد بررسی قرار گرفته است. اما در مورد تحلیل ما در موضوع اسلام می بایست گفت که با این فرض شهادتین گفته های ایرانی به هدف خود یعنی حفظ شهادتین به عنوان اسلام! خواهند رسید و شهادتین حفظ می شود صرفا در کلام. در اینجا لازم به تذکر است که اشتراک شیعیان با بقیه فرق اسلامی اعم از اهل سنت و وهابی ها و... فقط در جهت قبله است. اگر اصل اسلام را توحید بدانیم خواهیم دید که در اینجا یعنی ابتدایی ترین موضوع هر دینی اختلاف فاحشی بین تشیع و بقیه فرق وجود دارد برای اطلاع بیشتر می توانید به دو منبع "موضوع مشترک" یعنی قرآن و حدیث در تشیع( تفسیر های مطرح چون نور الثقلین ذیل آیات توحیدی و به باب توحید مهم ترین کتاب تشیع یعنی اصول کافی) و در اهل سنت( به تفسیر زمخشری یا کشاف و در احادیثشان به مهمترین کتاب اهل سنت یعنی صحیح بخاری در باب توحید )مراجعه بفرمایین "برای مثال داشتن پا در مورد خداوندگار اهل سنت" و صحت گفتار حقیر را تایید بفرمایید.در ادامه ی بحث دیدیم که شهادتین گفته های ایرانی در حفظ ظاهری کلمه ی خویش فارق از معنا موفق خواهند بود
3- وحدت کشور جمهوری اسلامی ایران با مذهب شیعه با کشورهای عربی با اهداف فوق همراه با دفاع و حفظ دین تشیع در مقابل دشمنان. اهداف دیگر که در مورد برداشت وحدت شماره ی 1 مطرح شد در اینجا نیز هدف است که چون در همان جا به بررسی و تحلیل آن پرداختیم دیگر اینجا از بیان آن خودداری می کنیم. در اینجا این مطرح می شود که دشمنان ما چه کسانی هستند ؟ دشمنان در اینجا صرفا در حیطه ی اعتقادی و دینی مشخص می گردند. بهتر است که تعیین دشمن بر مبنای اعتقادی باشد یعنی سنی را کسی بدانیم که به تمام سخنان کتابش معتقد است و اگر بر مبنای آن تعیین اعتقاد اهل سنت شد فردی نگوید من سنی را می شناختم که این گونه نبود و طبق آن آشنای سنیش بحث را ادامه دهد. در واقع تلقی ما از گرونده به هر فرقه ای از اسلام کسی است که تمام اعتقادات و سخنان دینش را شنیده و بدان معتقد است. آنچه از بقیه فرق اسلامی اعم از وهابی و اهل سنت بیان میشود لزوم مخالفت با شیعیان امیرالمومنین علیه السلام است و لعن کردن آنان همانطور که با سیره ی خلفای اهل سنت (رجوع شود به کتاب سیره ی خلفا) موافقت دارد. یعنی سنی کسی است که تمامی اعتقادات شیعه را نپذیرد و بر ضد آن تاکید و تبلیغ کند. خب حال آیا با همراه شدن با چنین فردی هدف دفاع و حفظ دین تشیع محقق می شود؟ همانطور که شما می دانید رخداد بیرونی وحدت در موضوع اسلامی تبدیل به سکوت برای حفظ وحدت گشته است البته از جانب تشیع برای نمونه به منظور برقراری وحدت مجبور می گردیم شهادت حضرت زهرا س را به وفات ایشان. اگر نسل امروز شیعه ی ایرانی اعتقادات خود را به تمام وکمال دریافت نکند هدف ما از وحدت یعنی حفظ دینمان محقق گشته است؟ در ضمن چالش برانگیز تر آنکه چرا وحدت ما باید با فرقه ای انجام گردد که مخالفت با همدیگر و تضاد شدید اعتقادی با هم این چنین واضح و فرض است؟ در حالی که به عنوان مثال عرض می کنم خدمتتون که مسیحیان طبق دینشان و طبق اخلاق اجتماعیشان موظف به مخالفت با شما نیستند و آنان نسبت به پیامبر و ائمه ی شیعه بی تفاوتند نه مخالف. (در اینجا لازم به تذکر است که شیعیان در مورد خود پیامبر و شان ایشان با اهل سنت اختلاف دارند مراجعه شود به حدیث غرانیق که صرفا بیان شده توسط اهل سنت است.)چرا ما کشور های اروپایی و خود آمریکا را باید کنار بگذاریم که در بردارنده ی منافع بسیار مالی و علمی وسیاسی و نظامی و... هستند و با گروه هایی به اتحاد بپردازیم که بجز نداشتن این منافع از جانب آنان برای کشور ما حتی در یک کلمه از لحاظ دینی با آنان مشترک نباشیم و حتی هدف دینی ما هم از اتحاد با آنان در حقیقت نقض شود؟
پس در وحدت اسلامی باید به موارد فوق و برداشت آن توجه داشته باشیم و به نقد جدی آن نیز از جهت تئوریک و عملی همت بگماریم.
حال به ادامه ی مطلب می پردازیم و آن را مورد نقد قرار می دهیم.
• باز نگریی در اینجا باید مد نظر قرار گیرد که آیا سکوت امیرالمومنین ع در دوران 25 سال برای حفظ تشیع بوده است یا اسلام شهادتینی؟ در اینجا من از اطلاعات خود شما بزرگواران که در نظرات و مطالب خود ارائه فرمودید به صورت عقلی استفاده می کنم تا بتوانیم جواب این سوال را به دست آوریم. آیه ای در قرآن وجود دارد که برای اثبات ولایت مطرح می گردد و شان نزول آن در مورد خطابه غدیر و موضوع غدیر می باشد. ((... والله یعصمک من الناس)) در اینجا بیان می شود که خطیرترین موضوع اسلامی که می توانست مناسبات اجتماعی را به هم بزند موضوع امیرالمومنین ع و ولایت و امامت ایشان بود و نگرانی پیامبر از نابود شدن مومنین حقیقی بود چرا که جامعه ی آن موقع را می توان به 2 گروه به صورت کلی افراز کرد که یکی مخالفان متحد بودند و دیگری شیعیان و مومنین حقیقی . اگر نگرانی پیامبر را مربوط به بهم ریخگی داخلی و انعکاس خارجی جامعه ی اسلامی بدانیم بسیار عجیب است چون تعداد این مومنین واقعی کم بود بنابراین بر فرض محال اگر با مطرح کردن موضوع ولایت تشنجی ایجاد می شد گروه مومنین که تعدادشان کمتر بود به سرعت ساکت می شدند و دشمنان متحد در خارج نمودارشان هم چنان با عظمت باقی می ماند و مشکلی بسیار کوچک بود که رفع می شد و چهره ی خارجی اسلام هم چنان حفظ می شد و تشویشی در آن به نظر نمی آمد. در نهایت عده ی کمی که مومن بودند در حدود 10 نفر در آن جمعیت انبوه کشته می شدند و وجه ی اسلام که تعدادی به صورت آماری بسیار بسیار زیاد بود تغییری در صلابت خارجی آن ایجاد نمی کرد. پس این علت نگرانی در مورد پیامبر قابل مطرح کردن نیست بلکه آنچه به نظر معقول و مناسب می آید آن بود که اگر همین تعداد از مومنین نیز کشته می شدند دیگر نامی از اسلام واقعی باقی نمی ماند . پس هدف حفظ اسلام حقیقی بوده است نه اسلام شهادتینی و صلابت خارجی آن. این مطلب در مورد حضرت امیر ع نیز مطرح است پس هدف از سکوت حفظ تشیع است نه کلیت اسلام شهادتینی. حال این مورد که حفظ دین حقیقی اصل بوده است در همه ی زمان ها و در مورد همه ی امامان ع از شیعه مطرح است چه در زمان حکومت و چه در زمان 25 سال سکوت هدف حفظ اسلام شهادتینی نبوده بلکه هدف حفظ دین حقیقی اسلام یعنی تشیع بوده است. پس از این به بعد اقتدار اسلامی با اقتدار اسلام حقیقی یعنی تشیع فرق می کند.
• آیا اینکه به خلیفه ی دوم تعرضی ننمودند به دلیل آن که وی بعدا همه ی مومنین را قتل عام و اسلام حقیقی را نابود می کرد بود یا حفظ اسلام تهی و خالی؟ " ایشان فرمودند که اگر من 40 یار با اخلاص می داشتم قیام می کردم" ( البته تصریح حضرت در اینجا آن بوده است که به دستور پیامبر عمل کرده اند که آنگاه به سراغ هدف پیامبر اکرم ص میرویم که قبلا مورد بحث قرار گرفته است) در اینجا مطلبی حائز اهمیت است و آن اینکه محقق شدن هر هدفی نتایجی نیز در بر دارد که هدف فاعل را نباید نتایج آن فعل قلمداد کرد. توجه داریم که پس از گذر چندین سال درخت اسلام توانست تنه ای تنومند پیدا کند و از خطر نابود شدن توسط عوامل خودی (رجوع شود به علل صلح امام حسن ع) وارهد .امام حسین ع با قیام عظیم عاشورا به طور صریح اسلام حقیقی و اسلام شهادتینی را از هم جدا نمودند و با سخن رانی با صلابت و روشن گرانه ی حضرت زینب س و حضرت سجاد ع اسلام حقیقی از اسلام شهادتینی به طور کامل تفکیک و متضاد شد. تازه اگر اقتدار سیاسی اسلام را فرض بگیریم خواهیم دید که این قیام ایشان بر خلاف حاکم اسلامی جناب یزید! بود پس فرض .اقتدار اسلام تهی نبوده بلکه حفظ اسلام حقیقی اصل بوده است.
آنکه حضرت به خلفا کمک مشاوره ای و هدفی و قضایی و نظامی می کردند در ابتدا آن است که محبت رحمانی خداوند توسط حجتش بر روی زمین شامل حال همه می گردد به هر ترتیب خداوند به کفار نفس . نعمت و .. هم می دهد و محبت حجتش در حیطه ی رحمانی شامل حال همگان می شود. در ضمن این مشاوره در امید به هدایت و ایجاد اقتدار شیعیان بوده است که هم آن زمان و هم اکنون می بالیم که در سخترین و مشکلترین مسائل خلفا نزد امام ما می آمدند. و از همین باب خلفا نمی توانستند که به یک باره همه ی مومنین (شیعیان) را قتل عام کنند چرا که به رهبرشان نیاز داشتند و این سبب قدرت و حفظ شدن کسانی بود که امیرالمومنین ع را رهبر و پیشوای خود می دانستند . پس باز نیز حفظ شیعه و اقتدار آن لحاظ گردیده بوده است.
اینکه ایشان فراتر از ((اللهم العن جبت و طاغوت ..)) را گفته اند یا خیر؟ توسط نویسنده به طور قطعی بیان نشده است و در هر بحثی بدون مراجعه ی به حقیقت هر گزاره ای می تواند صحیح یا غلط باشد. که در حقیقت خلاف آن نیز هم هست با استناد بر حدیث زیر و بسیار احادیث دیگر که به دلیل ذیغ وقت از بیان آن می گذریم
((نحن معاشر الانبیا نامر صغارنا و کبارنا بسبهما و البرائته من هما. )) و همچنین دعای صنمی قریش.
در ادامه باید صرفا گفت که این روش که سکوت محض در بین ما برای بیان حقایق باشد ناپسند است ولی آنکه در مجالس از کلمات رکیک استفاده شود مناسب مجلس شادی اهل بیت ع نیست ولی می توان با بیان تاریخی و حقایق موضوعات را بیان کرد . به هر ترتیب مواردی که در مورد خلفا و نحوه ی میلادشان و جزییات تاریخی زندگانی آنان می شود باید نقل گردد. این تقصیر گوینده نیست که مجبور است برای بیان زندگی خلفا حقایق کثیف را بیان کند.
در ادامه باید گفت که ما باید حقایق را دقیق و با دقت نسبت به گروه یا افرادی که برای آنان بیان می کنیم مطرح کنیم و فراموش نکینم حفظ شیعه مطرح است پس با انتقال این حقایق به دشمنان آنان را جری تر در کشتار شیعه نکنیم ولی فراموش نکنیم این حق هر شیعه ایست که با حقایق دینی خود به طور کامل آشنا باشد.
• و در انتها خواهان آنم که جمله ی انتهایی را این گونه تصحیح کنم:
((مولايمان در دردناکترين صحنهها حفظ دین تشیع پويا و اقتدارآن را به ما آموختند، آيا ما آموختيم؟!))
خطابه غدیر:((انهم و انصارهم و اتباعهم و اشیاعهم فی درک الاسفل من النار و لبئس مثوی المتکبرین))
((من عادی علیا و لم یتوله فعلیه لعنتی و غضبی))
یا مهدی جان آیا شما می پسندید که ما با این گونه افراد پیوند برادری و اتحاد داشته باشیم؟
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ ساعت 11:59 توسط صفدری
|
پایگاهی برای گردهمایی لحظه به لحظه و مجازی فارغ التحصیلان دورهی 12 دبیرستان و راهنمایی احسان