ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوار و در را روی پیامبر باز کرده بود که هر غروب می آمد که بگوید " شادی دلم " ، " پاره تنم "

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوارو تنها گلیم زیر پایش را بخشیده بود .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوارو گردنبند یادگاری را کف دستهایش دراز کرده بود سمت فقیری که از این همه سخاوت گریه کرده بود .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوار و به صورت شرمنده ی زنی که برای بار دهم سوالی را می پرسید لبخند زده بود .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوارو در را برای مردش باز کرده بود که باز با دست خالی از راه می رسید و نگفته بود که چند روز است غذایش را به بچه ها داده و خود نخورده است .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوارو در را روی چشمهای خیس علی باز کرده بود ، روی مردی که جانش و برادرش را از دست داده بود .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوارو شنیده بود همسایه ها بلند ، طوری که بشنود ، می گویند : علی او را ببر جایی دور از شهر ، گریه هایش نمی گذارد بخوابیم .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوارو به بلال که ساکت و محزون آن پشت  ایستاده بود ، گفت : "دوباره اذان بگو ، من دلتنگم ."

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوارو در را روی علی باز کرده بود که می آمد تا برای سالهای طولانی خانه نشین باشد .

ایستاده بود پشت همین در ، تکیه داده بود به همین دیوارو گفته بود " نمی گذارم ببریدش ".

ایستاده بود درست پشت همین در، تکیه داده بود درست بر همین دیوار که ...

برگرفته از کتاب " خدا خانه دارد " فاطمه شهیدی .

برادران عزیزم، اگه رفتین نمایشگاه، یک نسخه از این کتاب رو حتما بخرید، ضرر نمیکنید.

السلام عليك ايتها الصديقه الشهيده ايام سوگواري بانوي دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) بر شيعيان جهان تسليت باد.