چرا من به خاتمی رای نمی دهم!

همونطور که می دونید خاتمی اعلام رسمی کرد که در انتخابات آینده کاندید می شود.خبری که من انتظارشو داشتم ولی امیدوار بودم اتفاق نیفته چون فکر می کنم اگر رای نیاره ارزشش زیر سوال می ره و اگر هم رای بیاره لحظه ای امانش نمی دن که کارشو بکنه و انتظار هرگونه تخریبی رو باید داشت، همون طور که این تخریب از قبل اعلام رسمی کاندیداتوری خاتمی شروع شده بود(چه در روزنامه ها و چه در مجلس(برای مجلس نمونه آماده ندارم)).متن زیر  سرمقاله 14 بهمن روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است:(حداقل جملات قرمز را بخوانید)

ادامه نوشته

چند داستان از پائولو کوئیلو...

سلام خدمت همه ی دوستان...

این چند داستان زیبا را از پائولو کوئیلو حتما بخونید.واقعا جالبه و البته آموزنده

مرغ توکا تصمیم می گیرد

توکای پیری تکه نانی پیدا کرد ، آن را برداشت و به پرواز در آمد . پرندگان جوان این را که دیدند ، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند .

وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند ، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:

- ((وقتی کسی پیر می شود ، زندگی را طور دیگری می بیند : غذایم را از دست دادم ؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم . اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم ، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم ؛ پیروز این جنگ ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می انباشت و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.

فرزانگی پیری همین است : آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد.))

 

چگونه جهنم را پر نگه می دارند ؟

در قصه ای قدیمی آمده است که وقتی حضرت عیسی روی صلیب درگذشت بی درنگ به دوزخ رفت تا گناه کاران را نجات دهد.

شیطان بسیار ناراحت شد و گفت :

- دیگر در این دنیا کاری ندارم . از حالا به بعد ، همه تبه کارها و خلاف کارها و گناه کارها و بی ایمان ها ، همه یکراست به بهشت می روند !

عیسی به شیطان بیچاره نگاه کرد و خندید :

- ناراحت نباش . تمام آنهائی که خودشان را بسیار با تقوا می دانند و تمام عمرشان کسانی را که به حرف های من عمل نمی کنند محکوم می کنند ، به این جا می آیند .چند قرن صبر کن تا ببینی که دوزخ پُرتر از همیشه می شود !

 

بقیه داستان ها رو در ادامه مطلب بخونید

ادامه نوشته

Not made in Israel  

وقتی از صهیونیست‌ها حرف می‌زنیم که در جبهه‌ی مقابل ایستاده‌اند، منظورمان فقط اسراییلی‌ها نیست. هرکس که دشمن اسلام باشد، در این جبهه جای می‌گیرد. اسراییلی باشد یا آمریکایی، فرقی نمی‌کند. مهم این است که دشمن خداست و تلاش می‌کند حق را نابود کند.

این دشمنی از دو راه بروز می‌کند. ممکن است این شخص حقیقی یا حقوقی، پشتیبان اسراییل ـ که قبلاً دانستیم مهم‌ترین دشمن ماست ـ یا امثال آن باشد و این پشتیبانی را هم اظهار کند یا ممکن است ظاهراً هیچ ربطی به این دولت نامشروع و وابستگانش نداشته باشد، اما توانایی اقتصادی، سیاسی و تبلیغی خود را در راه مبارزه با اسلام و امت اسلامی خرج کند.
ادامه نوشته

داستان بیسکویت

سلام دوستان! فرا رسیدن ایام الله مبارک!

لازم دونستم به پیشنهاد یکی از دوستان، مطلبی رو به حضورتون برسونم و اون هم خونه تکونی وبلاگه!

به این صورت که اولا هر کس با این قضیه که اصلا"مشخصات ظاهری وبلاگ تغییر اساسی بکنه یا نه، موافقه بگه! بعدش هم اگر پیشنهاد یا مثلا قالبهای زیبا و مناسبی سراغ داره به شورا میل کنه. من که موافقم و این کار رو کردم. راستی بچه های شورا ناراحت نشینا..... من به دستور یکی از دوستان این را متذکر شدم.

یک عذر خواهی هم بدهکارم و اون هم این که مدتیست پستهای انتخاب۱۰ تعطیل شده. البته این از کم کاری من نبوده. من دائما اخبار انتخابات را چک میکنم. ولی این آقایون خاتمی و موسوی یه روز میگن میایم یه روز میگن اگه اون بیاد من نمیام. یه روز میگن موسوی نمیاد. دو باره فرداش میگن نه خاتمی نمیاد!!! برای همین من گیج شدم و هنوز نتونستم پست قابل قبولی (از نظر خودم) بذارم! خلاصه بهم نخندین که منی که مطالب سیاسی میذاشتم حالا رو اوردم به داستان و شعر و عرفان و... که البته اینا واقعا خیلی بهتر از سیاست هستن! حالا دیگه ازین حرفها بگذریم و باهم داستان بیسکویت رو بخونیم:

 

زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود.

چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي مانده بود ، تصميم گرفت براي گذراندن وقت كتابي خريداري كند. او يك بسته بيسكويت نيز خريد.

او بر روي يك صندلي دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب كرد.

در كنار او يك بسته بيسكويت بود و در كنارش مردي نشسته بود و داشت روزنامه مي خواند.

وقتي كه او نخستين بيسكويت را به دهان گذاشت ، متوجه شد كه مرد هم يك بيسكويت برداشت و خورد. او خيلي عصباني شد ولي چيزي نگفت.

پيش خود فكر كرد: «بهتر است ناراحت نشوم ، شايد اشتباه كرده باشد.»

ولي اين ماجرا تكرار شد. هر بار كه او يك بيسكويت برمي داشت ، آن مرد هم همين كار را مي كرد. اين كار او را حسابي عصباني كرده بود ولي نمي خواست واكنش نشان دهد.

وقتي كه تنها يك بیسکویت باقي مانده بود ، پيش خود فكر كرد:

«حالا ببينم اين مرد بي ادب چه كار خواهد كرد؟»

مرد آخرين بيسكويت را نصف كرد و نصفش را خورد.

اين ديگه خيلي پررويي مي خواست!

او حسابي عصباني شده بود.

در اين هنگام بلندگوي فرودگاه اعلام كرد كه زمان سوار شدن به هواپيماست. آن زن كتابش را بست ، چيزهايش را جمع و جور كرد و با نگاه تندي كه به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.

وقتي داخل هواپيما روي صندلي اش نشست ، دستش را داخل ساكش كرد تا عينكش را داخل ساكش قرار دهد و ناگهان با كمال تعجب ديد كه جعبه بيسكويتش آنجاست ، باز نشده و دست نخورده!

خيلي شرمنده شد و از خودش بدش آمد...!!

 

فیلمی برای ندیدن

امروز فیلم "عیار 14" رو با سعید تقی پور و علی پهلوانی دیدم که به شدت مزخرف بود!!!!!من نمی دونم کارگردان فیلم چطور این مزخرفو ساخته و جالبتر اینکه داوران جشنواره هم اجازه ورود بهش دادن!خود کارگردان هم که می دونست چه مزخرفی ساخته توی جلسه نقد فیلم که دیشب بود شرکت نکرده و با همه ی عوامل موبایلشون رو خاموش کردن و در رفتن! کلا فیلمی که اگه بلیط مجانیشم بهتون دادن نرین ببینین.بازم در موردش حرف دارم ولی اینقدر اعصابمو بهم ریخته که نمی خوام اصلا بهش فکر کنم.شاید وقتی دیگر؟!

داغ داغ از جشنواره فیلم فجر

زادبوم

بنا به حرفی که زده بودم چون بلیط جشنواره جور شد هر فیلمی رو که دیدم یه کم معرفیش می کنم(با چاشنی نقد).

امروز فیلم زادبوم به کارگردانی ابوالحسن داوودی رو تو سالن اختصاصی وزارت ارشاد دیدم.(شروع فیلم ساعت5/4 بود.داری با چه سرعتی مطلب آماده کردم!؟)به نظرم فیلمی بالاتر از نرمال سینمای داخلی بود.فیلم روایت موازی زندگی یک خانواده ایرانی و مشکلات ناشی از دور بودنشون از هم بود.پدر خانواده با بازی خوب مسعود رایگان یک سیاستمدار بود که تمام زندگیشو حتی دخترشو قربانی اهداف قدرت طلبانش کرده.مادر با بازی رویا تیموریان به خاطر عدم سازش باهمسرش خودشو با کارهای تحقیقاتی و سفر سرگرم کرده و نمیشه گفت که یک مادر واقعی به حساب می آمد ولی دلسوزی و مسولیت پذیری زن ایرانی در شرایط سخت رو می شد توش دید.بهرام رادان ،پسر خانواده است که در آلمان زندگی می کند.به خاطر مشکلات با پدر ایران رو ترک کرده و در آلمان دانشمند موفقی به حساب می آد.(اسمش تو فیلم امیر علی است که یه دختر آلمانی هی تکرار می کنه :عجب اسم قشنگی داری!قابل توجه بعضیا)پگاه آهنگرانی هم به خاطر ازدواج اجباری با مهدی سلوکی(افتضاح بازی کرده) در دوبی زندگی می کند و کلی مشکل تو زندگیش داره.پدر بزرگ فامیل هم که سرهنگ بازنشسته زمان شاه است مقیم آلمان و نقشش رو هم عزت الله انتظامی بازی کرده که مثل همیشه کارشو خوب انجام داده.

فیلم در کل به شدت استعاریه ولی دیر فهم نیست چون استعاره ها به نسبت گل درشت هستند و تماشاگر عام هم معنی اکثرشون رو می فهمه.استفاده از لاک پشت در این استعاره ها کمی رو اعصابه!ریتم فیلم به هیچ وجه خوب تنظیم نشده چون ابتدا خیلی برق آسا با تعداد زیادی شخصیت رو به رو می شیم ولی بعد ریتم فیلم تا حد یک سریال کند میشه.فکر کنم علت این مشکل هم ضعف در تدوین موازی داستان این شخصیت ها باشه.فیلم کلی شخصیت بی فایده و قابل حذف داره که با حذفشون داستان تغییری نمی کنه و و زمان کسالت آور و طولانی فیلم هم کم میشه.(بیش از 2 ساعت)فیلم نامه فیلم رو هم رضا میرکریمی(زیر نور ماه،خیلی دور-خیلی نزدیک،به همین سادگی) به همراه داوودی و یکی دیگه که یادم نیست! نوشتن.

بعد از دیدن فیلم حسرت خوردم که ای کاش بازیگر ها بهتر بودن مخصوصا در یکی از سکانس های پایانی فیلم که پگاه آهنگرانی راز خودشو به مادرش میگه  به خاطر بازی افتضاح هر دوشون نا بود شده با این حال صحنه ی فوق العاده ای یه که من ترجیح میدم فقط صدا بود و با بازی این 2تا بازیگر خراب نمی شد.در کل فیلم دیالوگ های قوی زیاد داره و انتظامی هم با اینکه نقش کمی داره ولی بازی درخشانی ارائه کرده است.

موسیقی فیلم هم ساخته ی کارن همایونفر است که از آثار آشنای دیگرش موسیقی سریال "مرگ تدریجی یک رویا" رو میشه نام برد.موسیقی روی فیلم نشسته و بیشتر سعی در فضاسازی داشته که کاملا موفق بوده.

1.       در آخر هم به چند نکته اشاره کنم:تیموریان و رایگان زن و شوهرند پس توی اگه فیلمو دیدین تعجب نکنین که با هم تماس فیزیکی دارند.

2.       پروژه شدیدا به مشکلات مالی خورده بود و چند بار به همین علت متوقف شده بود.

3.        این فیلم اصلا با فیلم قبلی(تقاطع) کارگردانش قابل مقایسه نیست و فیلم ضعیف تریه ولی به دیدنش می ارزه.

4.       داوودی کارگردان که دغدغه های اجتماعی خوبی داره.

 امروز برامون(من،خامنه و قربانی) اتفاقی افتاد که به سبک ... نقل می کنم!بعد از پایان فیلم زن و مرد جلویی برگشتند و از ما اسم فیلم رو پرسیدن!بعد از اینکه 6 بار برایشون تکرار کردیم و نفهمیدن قربانی هم با سبک همیشگیش مرد رو به خاک و خون کشید و گفت:شما ول کن همون بگو وطن!

به مقصد خدا!

قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ لختی در ايستگاه دنيا توقف کرد و پيامبر رو به جهان کرد و گفت: مقصد ما خداست ٬ کيست که با ما سفر کند ؟ کيست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟ کيست که باور کند دنيا ايستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند .
از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود . در هر ايستگاه که قطار می ايستاد ٬ کسی کم می شد . قطار می گذشت و سبک می شد . زيرا سبکی، قانون راه خداست .
قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ به ايستگاه بهشت رسيد . پيامبر گفت :‌اينجا بهشت است . مسافران بهشتی پياده شوند . اما اينجا ايستگاه آخرين نيست .
مسافرانی که پياده شدند ٬ بهشتی شدند . اما اندکی ٬ باز هم ماندند ٬ قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند .آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : درود بر شما ٬ راز من همين بود . آن که مرا می خواهد ٬ در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد .
و آن هنگام که قطار به ايستگاه آخر رسيد ٬ ديگر نه قطاری بود و نه مسافری.

بهترین راه جلب رضایت خدا...

طلبه ای نزد پدر روحانی ماکاریو رفت و از او خواست بهترین راه جلب رضایت خدا را به او بگوید .

-ماکاریو گفت : به گورستان برو و به مرده ها توهین کن .

طلبه دستور پدر روحانی را انجام داد و روز بعد نزد او برگشت .

-پدر روحانی گفت : جواب دادند ؟

- نه .

- پس برو آنها را ستایش کن .

طلبه اطاعت کرد و همان روز عصر ، نزد پدر روحانی برگشت .

 -پدر از او پرسید : که آیا مرده ها جواب داده اند ؟

-طلبه گفت: نه .

پدر روحانی گفت : برای جلب رضایت خدا همین طور رفتار کن . نه به ستایش های مردم توجه کن و نه به تحقیرها و تمسخرهایشان .

 

جلسات بهمن‌ماه شورای دوره

بسم الله

شبکه اطلاع رسانی دوره12 احسانشنبه ۱۲ بهمن ماه و همچنین سه شنبه ۸ بهمن ماه، جلسات شورای دوره در محل دبیرستان برگزار شد و طی آنها پیرامون سیستم شبکه ارتباطی دوره، تنظیم زمان و چگونگی جلسات عمومی دوره و موارد دیگری به بحث و تبادل نظر پرداخته شد.
تنها غایب مجموع این جلسات احمد بود (که البته عذر سفر داشت!) .

شبکه ارتباطی دوره (تلفنی و پیامکی)، شبکه‌ای است که در اواسط تابستان امسال با محوریت اعضای شورا تدوین شده بود و به مرور با اضافه شدن افراد و همچنین مشخص شدن دانشگاه دوستان و موارد دیگر، تکمیل و تصحیح شد. و اکنون نسخه نهایی آن در تصویر فوق موجود است. در صورت تمایل برای بزرگنمایی، روی تصویر کلیک کنید. 
البته به دلیل فراگیر شدن فناوری هایی چون پست الکترونیک و ... هدف گذاری آتی شورا بر مبنای مجازی شدن اطلاع رسانی هاست (و فقط اطلاع رسانی ها!)؛ به همین دلیل ممکن است تغییراتی در نحوه اطلاع رسانی پدید آید که بازهم مطلع خواهید شد.

(همچنین زمان، محتوا و سایر موارد جلسات عمومی دوره، تا آخر هفته در سایت به بحث گذارده خواهد شد.)

برای تمامی دوستان در ترم جدید آرزوی موفقیت داریم!
التماس دعا!

بحر های طویل !!

درصددم دوباره این قسمت رو شروع کنم !!  ایندفعه به مناسبت ایام ، بحر طویل خطبه ی حضرت زینب رو میذارم . پس اگه مایلید بخونید ، سری به ادامه مطلب بزنید !!
این بحر از کتاب "یك ماه خون گرفته،‌هفتاد و دو ستاره" نوشته جناب آقای غلامرضا سازگار گرفته شده . البته این فقط مضمون خطبه است و نه عین آن .
یاد آوری میکنم که وزن و آهنگ و پشت هم خوندن رو هنگام خوندن اون فراموش نکنید !

بحر طویل خطبه ی حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه

(از زرنگ ممنونم که تذکر داد چون اشتباهی یه بحر تکراری گذاشته بودم ، امیدوارم این یکی مورد تاییدتون قرار بگیره.)

یاعلی

ادامه نوشته